محسن موتور احمدو سوار میشه و راه میوفته سمت خونه اون کسی که با چاقو زدش. کاووس نمیدونس محسن زرنگتر از این حرفاس که نفهمه با کیا در ارتباطه
تو تاریکی کوچه زنگ خونه یارو رو میزنه . بعد از چند دقیقه صدای نکره طرف که داره از حیاط میاد سمت در بلند میشه
+ ( تو خواب و بیداری ) اههههه! نصف شبی سر آوردییی...کیههه
محسن کنار در به دیوار تکیه میده تا به محض اینکه یارو درو باز کرد بکشدش بیرون. در باز میشه و یه نفر با قیافه و تیپ خلاف و نکره تو قاب در ظاهر میشه. محسن سریع یقه شو میگیره میکشه و میکوبدش تو دیوار. شروع میکنه به فحش دادن و کتک زدن
- حرومزاده! کی بت دستور داد احمد و بزنی؟ حرف بزن!
+ عه...عههه ...صب ... کن... تو کی هستی؟
- ( محسن در حالیکه داره میزندش ) عزرائیل
+ ... یه دقه امون بده... تو کی ای؟
- من محسنم بدبخت اومدم جونتو بگیرم ( یه کشیده محکم میخوابونه زیر گوشش. یارو نقش زمین میشه. میره طرفش و با لگد محکم میزنه بهش)
+ ( یارو به التماس میوفته ) آقا محسن صب کن...
- میکشمت بی شرف واسه چی بچه مردمو با چاقو زدی؟
+ ( یارو با التماس میگه ) آقا محسن...
- (یارو رو بلند میکنه از پشت سرشو میگیره و یه طرف صورتشو به دیوار میچسبونه فشار میده) همینجا دفنت میکنم. حرف بزن عوضی! کی گفت؟ ( ساعدشو فشار میده رو گردن یارو )
+ (با التماس و گریه) آقا محسن... امون بده... من...زن و بچه دارم
- چه بدبختن اونا که با نامردی مث تو سر میکنن حرف میزنی یا گردنتو بشکنم ؟
+ ( یارو در حالیکه داره خفه میشه) من... کاره ای نیسم...
- کی؟ کییی؟!
+ این... کاووس عوضی... یه پولی گذاش کف دست ما ( با گریه و التماس) منم خر شدم...
- ( یقه شو میگیره و پرتش میکنه رو زمین ) توئم قبول کردی ؟!
+ آقا محسن به سیبیلت قسم نمیدونستم رفیق شماس وگرنه غلط میکردم. این کاووس بی همه کس نگف..
- شانس آوردی! بخاطر زن و بچه ت ولت کردم ( میره جلو یه لگد محکم دیگه نثار یارو میکنه) پاشو گمشو
+ ( یارو در حالیکه شکمشو گرفته ) جون مادرت به کاووس نگو ما بت گفتیم. میاد دخلمو میاره
- ( در حالیکه سوار موتور میشه ) جفتتون حروم لقمه این
محسن میره خونه کاووس
به محض دور شدن محسن یارو شماره کاووسو میگیره
+ آقا کاووس این پسره محسن اینجا بود. ع کجا آدرس منو آورده؟! داره میاد سراغت. خیلی چغره
- ( کاووس داد میزنه ) خااک بر سرت ! حیف نون! با اولین کشیده منو فروختی ؟
+ نیم ساعت منو زیر مشت و لگد گرفته بود
- خفههه!
YOU ARE READING
Soulmates
Fanfictionرفیق آدم میتونه عزیزترین کسش باشه یا جزوی از وجودش... سنگ صبورش یا میتونه عشقش باشه یا حتی میتونه زندگی آدم بشه...و دلیل نفس کشیدنش...
