part 80

202 26 6
                                    

پرویز با اخم و عصبانیت تو سالن قدم میزنه. روشو به پاشا می کنه : این پسره ی عوضی بهمون رو دست زده ...باید بِکشیمش اینجا تو تنگنا بذاریمش تا جای جنسارو بگه...واسش برنامه دارم ( یه لبخند موذیانه میزنه) ...تا بفهمه نارو زدن به من نتیجه ش چیه... شماره شو بگیر...

+ الو
- محسن کجایی
+ چطور؟
- بیا باغ
+ مگه قرارمون تحویل جنس نیس؟
- چرا بیا اینجا قبلش حرف بزنیم
+ (چهره محسن میره تو هم و یکم مکث میکنه)...پرویز...کلکی که تو کارت نیس؟
- ( پوزخند میزنه) تو چی؟

محسن دستشو میبره پشت سرش و چشماشو میبنده
- بیا. حرف میزنیم و اختلافای قدیمو میذاریم کنار...هر چی فک میکنم میبینم از تو بهتر ندارم

محسن داره فک میکنه اگه نره پرویز بهش شک میکنه و ممکنه بو ببره که میخواد دورش بزنه
+ خیل و خب. ولی بدون کلک
- (پرویز پوزخند میزنه) منتظرتم

پرویز با لبخند موذیانه ای گوشی رو قطع میکنه...

مش رحیم پیرمرد باغبون و نوکر پرویز که همه جا همراهشه در حال آماده کردن ناهار ظهره. صبح دید که احمدو آوردن اینجا و بردنش تو زیرزمین اون یکی ساختمون...هیچوقت از ترس و نگرانی زندگی و بچه هاش جرئت نداشته جلو پرویز وایسه...ولی وجدانش خیلی ناراحته...نمیخواد چشماشو به یه جنایت دیگه ببنده...چند روز پیش از پشت در شنیده بود پرویز درمورد مرگ روژان حرف میزد...ممکنه احمدو بکشن...

از حرفای پرویز و آدماش شنیده که قراره محسنم با حقه بازی بکشن اینجا...یاد پسرای خودش میوفته...محسن و احمد همسن و سال پسرای خودشن...و این بیشتر وجدانشو بیدار میکنه...فکری به سرش میزنه... تصمیم میگیره با مونا تماس بگیره و همه چی رو بگه...مونا با پدرش خیلی فرق میکنه...پرویز برا پول ممکنه دست به هر کاری بزنه ، حتی ممکنه جون مونا هم در خطر باشه...باید همه چی رو بدونه...

موقعی که پرویز و آدماش مشغول ناهار خوردنن با ترس و نگرانی میره شماره مونا رو میگیره و همه چیزو بهش میگه...

مونا

در حالیکه از حرفای مش رحیم شوکه و بهت زده س گوشی رو قطع میکنه و اشکاش بی اختیار سرازیر میشه...باورش نمیشه پدرش همچین دیوی باشه...به روژان فکر میکنه...در حالیکه گریه ش شدید میشه با خودش فک میکنه نباید اجازه بده دو نفر دیگه‌م کشته بشن

تصمیم میگیره قبل از اینکه خیلی دیر بشه بره باغ پرویز که ببینه چه خبره. اما میخواد طبیعی رفتار کنه انگار از هیچی خبر نداره. نمیخواد توجه پرویزو جلب کنه.

سوار ماشین میشه و راه میوفته. به پرویز خبر میده که داره میاد باغ.

SoulmatesWhere stories live. Discover now