- داش محسن کجایی؟
+ اینجامکاووس دنبال صدا میره تو اتاق خواب. محسنو میبینه که رو تخت نشسته و سرشو به تاج تخت تکیه داده و با ناراحتی و اخم به روبرو خیره شده
- به! سلام داش محسن گل. چته؟
+ ( محسن در حالی که هنوز به همون نقطه روبرو نگاه میکنه) بد موقعی اومدی کاووس. تا حالا آدمی که از پشت خنجر خورده عَ نزدیک دیدی؟! اگه ندیدی قشنگ ببین!- مگه من مُردم؟ بگو کیه برم زنده و مرده شو یکی کنم فقط لب تر کن بگو کیه!
+ لازم نکرده. اگه بخوام خودم بهتر ع تو بلدم- عه عه عه دستتو چیکار کردی؟! ( میاد طرف محسن میخواد دستشو ببینه. محسن دستشو میکشه) ای بابا! دست ما نجس نیست که داش محسن. عه عه این که بخیه میخواد! هنوز داره خون میره ازش. پاشو برسونمت درمونگاه
+ نمیخواد. برو از آشپزخونه گاز استریل و باند بیار
- (کاووس میره تو آشپزخونه. با دیدن شیشه خورده ها) دیشب اینجا چه خبر بوده؟ لیوانو واس چی زدی شیکوندیکاووس با گاز استریل و چسب و باند میاد تو اتاق خواب و میره دست محسنو بگیره که پانسمان کنه. محسن دستشو میکشه
+ لازم نکرده! خودم میتونم
- داش محسن یکی دیگه نامردی کرده تو چرا با ما سر ناسازگاری گذاشتی؟ ناسلامتی من رفیقتم+ ( محسن یهو سرشو میاره بالا و کاووسو نگاه میکنه) تو هیچیِ من نیستی! رفاقت یعنی کشک!
- دههه آینه رو چرا زدی شیکوندی؟ ( کاووس از لبه تخت بلند میشه چشمش میخوره به قاب عکس شکسته گوشه اتاق. میره برمیداره و با پوزخند نگاه میکنه) هه! پس رفیق رفیق که میگفتی همینه که بهت نارو زده؟ داش محسن چقد بهت گفتم این پسره تو زرده یه روز نامردی میکنه
+ (محسن سرش پایینه و داره دستشو میبنده) خفه! زر نزن به تو مربوط نیست
- داش محسن ما رو رفیق نمیدونی خیالی نی. ولی خیلی بهت گفتم این پسره رفیق نیس . اصن تو اون چشای دریده ش کلک و حقه بازیو میدیدم+ گفتم ببند چاک دهنتو
- خیییل و خب بابا داش محسن پرویز کارت داره
+ چیکار داره!- اصلا اون جنسا فدا سرت! پرویز خودتو میخواد. میدونی از جَنمت خوشش اومده. مدام تو رو میکوبه تو سر ما. داش محسن این پرویز دلش مثه گنجیشکه. به ظاهرش نگاه نکن. دلش واست تنگ شده، جنسو بهونه کرده. اگه ع یکی خوشش بیاد دیگه ولش نمیکنه. مرگ من یه سر بهش بزن. پیرمرده دلشو نشکون.
+( در حالی که سرش پایینه لبخند تلخی میزنه) آره ارواح عمه ش. من چقد بدبخت شدم که یکی مثه پرویز ازم خوشش میاد ( دستشو میبنده و سرشو میاره بالا) موتور داری؟
- تو جون بخوا داش محسن!
YOU ARE READING
Soulmates
Fanfictionرفیق آدم میتونه عزیزترین کسش باشه یا جزوی از وجودش... سنگ صبورش یا میتونه عشقش باشه یا حتی میتونه زندگی آدم بشه...و دلیل نفس کشیدنش...