part 42

289 31 2
                                    

یک‌ هفته بعد / ویلای پرویز

پرویز با چند تا از رفیقاش تو استخره. پاشا رو صدا میکنه
+ پاشا
- بله آقا
+ دخترم تماس نگرفت؟
- آقا همین الان تماس گرفتن . گفتن تا دو ساعت دیگه فرودگان

+ خیل و خب خودم میرم دنبالش. نمیخوام مثل دفعه قبل تا یه هفته قهر کنه
- ( پاشا با صدای کلفت و گرفته ش) بله آقا
+ لباسای منو آماده کن
- چشم آقا

دو ساعت بعد فرودگاه

مونا دختر پرویز در حالیکه در حال تحویل چمدوناس از دور نگاهشو میچرخونه که پرویزو ببینه. اما پرویز بخاطر ارتباطای کاری مربوط به جنسایی که قراره فردا محسن بره تحویل بگیره مشغول بوده و نیومده دنبالش.

مونا با ناراحتی سرشو میندازه پایین. مادر مونا بخاطر نااهل بودن و خلافای پرویز ازش جدا شده. چند سال پیش با دخترش مهاجرت کردن و کانادا زندگی میکنن. مونا هر سال یک ماه میاد ایران پیش پدرش. اما پرویز همیشه پول و به همسر و دخترش ترجیح داده. پارسالم بخاطر یه قرار کاری نیومد فرودگاه استقبال مونا. مونا چمدونشو با ناراحتی برمیداره .

یهو سر برمیگردونه و صدای کلفت و نکره پاشا رو میشنوه
+ سلام خانم. خیلی خوش اومدین
- (با ناراحتی و عصبانیت ) سلام پاشا. چه استقبال گرمی ! قرار کاری مهم داشت نه؟ کاش نمیومدم
+ بله خانم. آقا براشون کاری پیش اومد. بفرمائید بریم.

تو راه مونا پکر و ناراحت حتی یه کلمه هم حرف نمیزنه، تا اینکه یهو تو آینه نگاه میکنه و به پاشا میگه :
- من نمیام لواسون. منو ببر خونه خودم.
+ جسارته خانم ولی آقا پرویز گفتن شما رو ببرم ویلا. منتظر شمان

- منتظر منه؟ اون هیچوقت منتظر من و مامانم نبوده! برا اون فقط پول مهمه.
پاشا بدون اینکه حرف بزنه از تو آینه نگاه میکنه

در ویلا باز میشه و ماشین میاد تو. مش رحیم ( پیرمرد نوکر و باغبون خونه سریع میاد دم در) : سلام خانم . خیلی خوش اومدین
- سلام مش رحیم. حالت خوبه ؟ کبرا خانم و بچه هات چطورن؟
+ دست بوسن خانم. سر و سامون گرفتن رفتن. کبرا چند ماه پیش عمرشو داد به شما( سرشو میندازه پایین )
- آخییی. متاسفم مش رحیم

پاشا در صندوقو میزنه و چمدونای مونا رو میبره تو ساختمون
- مش رحیم بابام کجاس؟
هر دو با صدای پرویز به سمت در ساختمون نگاه میکنن. پرویز با یه دسته گل بزرگ به طرف مونا میاد
مونا به حالت قهر روشو میکنه اونور

پرویز ( با یه لبخند مصنوعی) : مونای من ! مونای قشنگم
پرویز دستاشو باز میکنه و به طرف مونا میاد و در حالیکه مونا با اخم و ناراحتی هنوز روش اونوره در آغوشش میگیره

پرویز : مونا! عزیزم!...حق داری دلخور باشی...باور کن تو استخر به پاشا گفتم لباسامو آماده کنه بیام فرودگاه اما کار خیلی مهمی پیش اومد... ( با صدای بلند میگه ) مگه نه پاشا؟

پاشا چمدونای مونا رو گذاشته داخل و دوباره اومده بیرون : بله آقا صد در صد!

مونا هیچ حرفی نمیزنه. دلخور و عصبانی به هر دوشون نگاه میکنه که چطوری بخاطر لاپوشونی کارای پرویز با هم دست به یکی میکنن. از این رفتارای پدرش بیزاره. اما فکر میکنه وظیفه داره هر سال بیاد سرش بزنه.

پرویز با لبخند : کامان هانی! این چه قیافه ایه... بریم تو (دستشو میندازه دور شونه مونا و به سمت ساختمون میرن)

مونا تو اتاقش لب تخت نشسته. پرویز در حالیکه دستش تو جیبشه میاد تو چهار چوب در : امشب بخاطر اومدنت یه مهمونی مفصل گرفتم.

مونا با نارضایتی به پرویز نگاه میکنه. هیچوقت مهمونیای پرویزو دوست نداشته. با پوزخند میگه : بخاطر من؟!... من تازه رسیدم. خسته م

پرویز : عزیزم ! خودتو لوس نکن. میدونی هزینه بریز و بپاش امشب که بخاطر تو گرفتم چقد شده ! تا شب استراحت کن. بعدم یه لباس خیلی شیک بپوش بیا پیش مهمونا. بد قلقی نکن.

مونا از طرز زندگی پرویز، مهمونیاش ، لباسای آنچنانی، زنها ، الکل ، قمار و ... اصلا خوشش نمیاد.
مونا : ولی من...
پرویز : ولی نداره. تا شب استراحت کن. ( در اتاقو میبنده میره )

پرویز تو سالن کنار پنجره وایساده و خدمتکارا رو نگاه میکنه که تو محوطه در حال تدارک مهمونی امشبن
+ پاشا
- بله آقا
+ به محسن زنگ بزن بگو شب بیاد اینجا کارش دارم. فردا میخواد بره سر قرار

- ( پاشا با نارضایتی و چهره تو هم ) آقا جسارته شما به این پسره خیلی اعتماد میکنین. حرف صد میلیارد پول وسطه.

+ ( پرویز با پوزخند ) چیه ؟ بهش حسودی میکنی؟یادم نمیره یه بار که تو رو واسه تحویل جنس فرستادم چه گندی زدی. نزدیک بود هممونو بگیرن. با یه نگاه تحقیر آمیز از کنار پاشا رد میشه میره

پاشا با عصبانیت و کینه از محسن دندوناشو رو هم فشار میده

SoulmatesWhere stories live. Discover now