part 36

281 36 21
                                    

ویلای پرویز

صدای بلند موسیقی ، دود غلیظ سیگار مهمونا ، رقص و آواز و ...
محسن رو مبل نشسته و تماشا میکنه. صدای پیامک گوشیش میاد. گوشی رو از جیبش میاره بیرون . با دیدن پیام احمد چشماش از تعجب گشاد میشه . شوکه و نگران از جاش بلند میشه به سمت در خروجی میره.

کاووس متوجه میشه دنبالش میره
+ کجا داش محسن؟
- ( یه لحظه وایمیسه ) از کی تا حالا من باید به توی بز مجه جواب پس بدم ؟
+ غلط بکنم . گفتم شاید با مهمونی حال نکردی
- با مهمونیای پرویز که حال نمیکنم هیچ . حالمم بد میشه . ولی الان باس یه تلفن بزنم. تو این سر و صدا نمیتونم. میرم بیرون
+ کاری داشتی من هستم

محسن میره بیرون. کاووس یه لبخند موذیانه میزنه
محسن میاد تو محوطه . اطرافو نگاه میکنه و میره به سمت در خروجی. میره بیرون و با عصبانیت شماره میگیره

- الو احمد ! کجایی؟!
+ سر کوچه
قطع میکنن

+ هومن! محسن داره میاد . تو برو کوچه پایین تر. حواست باشه. بهت خبر میدم
هومن : خیل و خب من رفتم. مواظب خودت باش. چیزی شد زنگ بزن

احمد سر کوچه وایساده. محسن عصبانی داره از دور میاد . میرسه پیش احمد
- (با اخم و عصبانیت ) اینجا چه غلطی میکنی؟!
+ ( احمد با صدای لرزون از ضعف ) پس با اینا کار میکنی؟
- به تو مربوط نیس. گفتم اینجا چیکار میکنی؟
+ پشت سرت بودم

- ( با عصبانیت بازوی احمدو میگیره میکشه و میبره زیر نور چراغ برق و محکم میکوبدش به دیوار ) غلط کردی دنبال من اومدی!
احمد که حالش خوب نیس ناله میکنه

تو روشنایی رنگ پریده احمدو میبینه. چشماش بی رمقه، لاغر شده.
دستشو از بازوش جدا میکنه. احمد بازوشو میگیره و چهره ش از درد و ضعف جمع میشه. هم بخاطر اینکه محسن محکم کوبیدش تو دیوار ، هم بخاطر ضعفش

- ( با نگرانی دستشو میذاره رو شونه احمد ) چی شد ! خوبی احمد ؟... عصبانی میکنی آدمو... واسه چی تعقیبم کردی؟
+ ( با صدای بی جون ) محسن اینا کین ؟

- ادای رفیقارو در نیار! خونه من گرو بانکه؟ فدای یه تار موت. حرفم خونه نیس. ولی...
+ ( با تعجب و چهره تو هم خیره شده به محسن ) من رفیق نبودم؟!... محسن من رفیقت نیستم؟! حالا چی ؟ پشیمونی بابت خونه ؟

- ( محسن با ناراحتی رو برمیگردونه ) من به هر کی مردونگی کردم در عوض نامردی کرد به درک! ولی تو چرا ؟!
+ من چی ؟! چی چرا ؟ درست حرف بزن

- میخوای خونه من گرو بانک بمونه ؟ احمد من که با تو اینجوری بودم ( کف دستشو نشون میده ) چرا تو...
+ ( از تعجب و ناراحتی چشماش گشاد شده ) چی داری میگی ؟ کدوم حروم لقمه ای اینارو بهت گفته؟

- لازم نیس کسی بگه. خودم آمارتو دارم
+ ( با چهره ناراحت و مستأصل ) محسن ! محسن جان! میخوان ما رو به جون هم بندازن .هر کی اینارو بهت گفته فقط و فقط رفاقت ما رو نشونه گرفته. اول روشنک بود حالام این کاووس حروم لقمه...

- بسه احمد ! بسه. کسی از گفتن این حرفا به من نفعی نمیبره . کاووسم یه پا دو بیشتر نیس.
+ داری اشتباه میکنی

یه لحظه هر دو به هم خیره میشن. محسن تو چشمای عسلی احمد صداقت میبینه و نگرانی. ولی غرورش زخمی شده. هر کاریم میکنه نمیتونه نادیده بگیره.

پشتشو میکنه به احمد که بره
+ محسن ! از دلت بپرس ببین چی میگه. هنوزم واسه من میزنه ؟ ( اشک تو چشماش جمع میشه ) یادته؟ دستتو می ذاشتی رو قلبت بهم میگفتی احمد واسه تو میزنه

از یادآوری این حرف بغض گلوشو میگیره اشک تو چشماش جمع میشه، قلبش شروع میکنه به تند زدن . دلش میخواد احمدو بغل کنه و بگه قلبم واسه تو میزنه که الان داغونم. که آواره شدم، بی کس شدم. اشکش سر میخوره رو گونه ش. بدون اینکه برگرده احمدو نگاه کنه ، راه میوفته میره

+ ( با درموندگی به دیوار تکیه میده و روی پنجه های پاش میشینه و رفتن محسنو تماشا میکنه ) خودشم نمیدونه چرا اینهمه راهو تا اینجا اومده. دلتنگی، غصه ،نگرانی، همه با هم جمع شده تو وجودش

هومن از دور میاد پیش احمد
- رفت ؟
+ ( به همون حالت نشسته و ناراحت ) آره
- پاشو بریم

با پاهای سست و با ضعف از جاش بلند میشه

موقع برگشتن هومن میرونه و احمد ترکش میشینه
تو راه یاد محسن میوفته که دستشو دور کمرش حلقه میکرد و سرشو میذاشت رو شونه ش. بی حاله و ضعف داره
- ( هومن با صدای بلند ) احمد اگه حالت خوب نیس سرتو تکیه بده پشتم
+ خوبم

خودش میدونه که حالش خوب نیست. میدونه اگه الان محسن جلوش نشسته بود حتما سرشو میذاشت رو شونه ش. دلش واسه گرمای آغوش محسن تنگ شده...



SoulmatesWhere stories live. Discover now