part 59

292 34 3
                                    

محسن درو میبنده میاد تو. سکوت عجیبی تو خونه س. احمد رو همون مبل نشسته و با اخم و چهره غمگین زل زده به روبروش و تو فکره

+ ( میره تو آشپزخونه ) میگم احمد جان چی میخوری واست بیارم؟

احمد جواب نمیده. بعد از چند لحظه سکوتو میشکنه
- (با بغض و ناراحتی) من...آدمای زندگیم...رفتن...

محسن از تو آشپزخونه با شنیدن صدای احمد یهو سرشو میاره بالا و از پشت اپن به احمد که رو مبل نشسته و پشتش بهشه خیره میشه

- بابام مرد...مادرم مرد...خواهرم رفته... دور و برم کسی نیس...از بین کسایی که‌ خیلی دوسشون دارم...فقط یه نفر واسم مونده که... دلم به بودنش خوشه

شوکه به احمد خیره شده و حرفاشو با دقت گوش میده
- ( با صدای لرزون از بغض ) ولی اونم... میخواد تنهام بذاره...

+ ( بغض گلوی محسنو میگیره و با ناراحتی اومده تو درگاه آشپزخونه وایساده و خیره شده به احمد. آروم میگه) احمد جان

- ( در حالیکه هنوز به روبروش نگاه میکنه) خیال میکردم هم رفیقمه...هم تکیه گاهمه هم حرفمو دوزار خریداره

+ ( از حرفای احمد قلبش فرو میریزه و بغض سنگینی گلوشو میگیره) معلومه که تکیه گاهتم

- ( در حالیکه چشماش پر از اشک شده روشو برمیگردونه طرف محسن و با بغض و ناراحتی) نه! تو خودخواهی محسن

+ ( جا میخوره و با چشمای پر از اشک) احمد...

- ( احمد در حالیکه بغضش میترکه و اشکش سرازیر میشه ) ولی من بدون تو داغون میشم. تقصیر من نیس که انقد دلبسته ت شدم.

+ ( با چشمای پر از اشک و بهت زده احمدو نگاه میکنه و با صدای لرزون از بغض میگه ) احمد جان...با این حرفات دلمو آتیش نزن

- ( در حالیکه گریه میکنه صداشو میبره بالا) تو این دو ماه بدترین روزا و شبا رو داشتم. بدتر از فوت پدر مادرم. موقع فوت اونا تو بودی. ( داد میزنه ) الان چی؟ اگه تو نباشی دلم به کی خوش باشه؟

( بلند میشه وایمیسه و رو به محسن می کنه در حالیکه گریه میکنه داد میزنه) توئه کله شقِ خودخواهِ سنگدل جز خودت هیشکیو نمیبینی! گفتم التماست میکنم ، تو فقط نرو (داد میزنه ) ولی نصف شب رفتی سراغ یارو (داد میزنه ) میخوای خودتو به کشتن بدی؟! لعنتی من نمیخوام تو رم ع دست بدم. طاقت از دست دادن و دوری تو رو دیگه ندارم. دیگه نمیخوام بری لعنتی ( با گریه و عصبانیت داد میزنه و گلدون مصنوعی رو میزو پرت میکنه تو دیوار )

+ ( انگار سقف رو سرش خراب شده . با خودش فکر میکنه تو این دو ماه خیلی به احمد آسیب زده . چقد احمد بهش وابسته س. در حالیکه اشکاش سرازیر شده با چهره گرفته از غم ) احمد جان نکن

- با دادایی که میزنه و به خودش فشار میاره زخمش شدید درد میگیره و چهره ش مچاله میشه. با رنگ پریده از شدت درد خم میشه. دستشو میذاره رو زخمش. در حالیکه ناله میکنه

+ ( در حالیکه  اشک میریزه و قلبش واسه احمد داره از جا کنده میشه میره طرفش) نکن دیوونه. بیا اینجا (محکم در آغوشش میگیره )

- ( با چشمای اشکبارش به محسن نگاه میکنه) خیلی از خودم ضعف نشون میدم نه ؟ دست خودم نیس. آره! تو نقطه ضعفمی...( مظلومانه با گریه میگه) اذیتم نکن محسن

+ ( در حالیکه اشک میریزه خیره نگاش میکنه که چقد بی دفاع بنظر میاد ) من غلط بکنم. خاک پاتم
محسن نوازشش می کنه.

احمد زخمشو میگیره و از درد یکم خم میشه در حالیکه اشک میریزه

+ باهام اینجوری نکن. داغون میشم لعنتی ( دست احمد و که تقریبا داره میلرزه میگیره تو دستای بزرگ و گرم خودش. میبینه دستش یخه. زخمشو نگاه میکنه) چرا انقد دستت سرده؟ فشارت افتاده. کلی خون که ازت رفته. اینجوریم میکنی با خودت...(زخمشو نگاه میکنه ) آخ زخمتم پس داده. اصلا من به درک چرا خودتو اذیت میکنی؟ بیا دراز بکش.

SoulmatesWhere stories live. Discover now