part 31

279 35 8
                                    

《من mahnil نویسنده فنفیک‌ ، این موسیقی لایت رو موقع نوشتن گوش میدادم.
شاید شما هم موقع خوندن دوست داشته باشین گوش بدین و حس داستان رو بیشتر بهتون منتقل کنه ♥️♥️♥️》

احمد

ساعت ۲ نصف شبه . رو تخت دراز کشیده. خوابش نمیبره و مدام به پهلوی چپ و راست میشه. با ناراحتی به اتفاقات امروز فکر میکنه. نگران محسنه. با کاووس کجا رفت ؟ حتی نذاشت حرفشو بزنه.

خدا کنه فکری که در مورد محسن میکنه درست نباشه. اواخر بخاطر مخفی کاریا و رفت و آمدهای مشکوک و پنهانیش مخصوصا سفرش بهش مشکوک شده بود. ولی امروز و امشب وقتی با کاووس دیدش شکش به ترس و نگرانی تبدیل شد که نکنه قاطی خلافای کاووس شده باشه.

از طرفیم نمیخواد مدام خودشو کوچیک کنه و جلوی چشمش سبز شه. گرچه اگه خطری محسنو تهدید کنه هر کاری میکنه. ولی با شناختی که ازش داره میدونه که فعلا رو دنده لج و عصبانیت افتاده و اصرار و پیگیری احمد کارو خرابتر میکنه.

صبح میخواد از خونه بره بیرون که رو دیوار عکس خودشو محسنو میبینه. نزدیکش میشه . با لبخند غم انگیزی نگاش میکنه. محسن با یه خنده قشنگ دستش و انداخته دور گردنشو سراشونو به هم چسبوندن. با ناراحتی از خونه میره بیرون

یه هفته از بهم خوردن رابطه محسن و احمد میگذره. تو این یه هفته فقط یه بار از دور همدیگرو دیدن. اونم موقعی بود که احمد و هومن و مهران تو قهوه خونه نشسته بودن. محسن میرسه و با دیدن احمد برمیگرده میره بیرون. احمد با ناراحتی سرشو میندازه پایین . هومن و مهران به هم نگاه میکنن.

هومن به احمد میگه : احمد جان بذار باهاش حرف بزنم‌. شما دو تا تو این یه هفته خیلی پکرین. من میدونم شماها دوری همو نمیتونین تحمل کنین.

+ نه هومن فعلا فایده نداره . من محسنو میشناسم .اون اگه نخواد قبول نمیکنه.

- آخه ما اصلا نفهمیدیم بین شما دو تا یهو چی شد ! نه به اون که عاشق معشوق بودین. نه به حالا!

مهران سرشو انداخته پایین. هومن بهش نگاه میکنه : من که میگم این دو تا رو چشم زدن. رفاقت اینا خیلیا رو اذیت میکرد

احمد سرشو انداخته پایین و با ناراحتی تو فکره : "نگرانشم . کاووس خیلی باهاش قاطی شده"

تو این یه هفته کاووس به محسن خیلی نزدیکتر شده. محسن جنسای پرویزو بهش پس داده. خونه و ویلاشم رفت و آمد داره. با رفقای خلاف کاووس نشست و برخواست میکنه .

پرویز از اینکه تونسته محسنو رام کنه و جذبش کنه از خوشحالی در پوست نمیگنجه. به همین خاطر کاووسو مامور کرده که چشم ازش برنداره.

SoulmatesWhere stories live. Discover now