part 78

220 26 13
                                    

+ (پرویز به کاووس نگاه میکنه) : کجا بردیش؟
- زیرزمین اون یکی ساختمون آقا پرویز
+ احمق با دیدن اونجا فقط یه راه واسمون میمونه. که بعد از گرفتن جنسا جفتشونو خلاص کنیم...خب!... بدم نشد

احمد

کاووس آوردتش تو زیرزمین اون یکی ساختمون باغ. با دو تا از آدمای پرویز دست و پاشو بسته و انداختنش یه گوشه و رفتن. اما اینجا یه زیرزمین معمولی نیست. خیلی بزرگه. مجهزه. شبیه فضاهای مخوف فیلمای ترسناکه. چند تا تخت گوشه و کناره. به دیوار یه وسایلی شبیه ابزار شکنجه آویزونه.

احمد با دیدن اون ابزار یهو تو دلش خالی میشه...با خودش فک میکنه این باند غیر از قاچاق مواد چیکار میکنن؟...ترس و دلهره وجودشو میگیره... یاد محسن میوفته... کجاس...اگه الان اینجا بود...نگران محسنه و خبری ازش نداره. با ناراحتی چشماشو میبنده

با صدای باز شدن در یهو به خودش میاد و سرشو برمیگردونه. در سنگین اتوماتیک با چند تا دکمه از روی کنترلی که دست پاشاس باز میشه و پاشا با حدود دو متر قد و با هیکل گنده و نکره ش وارد میشه...

احمد به پاشا که با یه خنده شیطانی نگاش میکنه خیره میشه. همونیه که کنار پرویز وایساده بود. پوست سبزه ش که در مقابل آفتاب برنزه تیره شده با انواع و اقسام خالکوبی های روی بازوهای حجیم و پهنش، چشمای خبیث و موهای فر و تیپ و هیبت خلافکار و نامتعارفش توجه احمدو به خودش جلب میکنه....

دستای احمد از پشت بسته س. در حالیکه مچ پاهاشم با طناب بسته شده، زانوهاشو تو سینه ش جمع کرده و به دیوار تکیه داده. سرشو گرفته بالا و به پاشا خیره شده...نگاه کثیف اون مرد آزارش میده...

پاشا آدم کثیف و منحرفیه. دست به هر کاری میزنه و هیچ خط قرمزی نداره

به احمد نزدیک میشه. روبروش رو پنجه های پاهاش میشینه و نگاش میکنه. با یه دستش جلوی تیشرت احمدو میگیره یهو بلندش میکنه و به دیوار میچسبوندش. صورتشو محکم میگیره میاره بالا و با نگاه خبیثش رو به پایین زل میزنه تو چشماش.

+ ( پاشا با صدای کلفت و گرفته ش) کوچولوی چش قشنگ اینجا چیکا میکردی؟
- (احمد از فشار دست پاشا درد زیادی رو صورتش احساس میکنه) خفه شو لاشی

پاشا دستشو میبره بالا و محکم رو صورت احمد فرود میاره جوری که احمد بخاطر بسته بودن پاهاش تعادلشو از دست میده و محکم میخوره زمین. در حالیکه از کنار لبش خون میاد سرشو میگیره بالا و پاشا رو نگاه میکنه که داره میاد طرفش.

دوباره بلندش میکنه
+ مث که دلت مشت و مال میخواد بچه خوشگل...(با یه خنده شیطانی) کارای دیگم میتونم بکنم ...

- حرومزاده!

پاشا ایندفعه محکمتر از دفعه اول میخوابونه تو صورتش و احمد اینبار محکمتر میخوره زمین... بدنش درد میگیره اما صدای ناله شو میخوره. نمیخواد ضعف نشون بده...گونه ش بدجوری درد میگیره...

+ زبونتم که درازه!
در حالیکه احمد رو زمین افتاده پاشا میره طرفش و روبروی صورتش رو پنجه پاهاش میشینه. موهای پشت سرشو محکم میگیره و سرشو میکشه عقب
+ زودتر حرف بزنی کمتر کتک میخوری

دوباره بلندش میکنه...چون دست و پاهاش بسته س و تعادل نداره پاشا مخصوصا بلندش میکنه میزندش که بخوره زمین

دوباره به دیوار میچسبوندش و به شکل هیز و شهوت گونه ای دستشو رو لب احمد میکشه و خون کنار لبشو با انگشتش پاک میکنه...احمد درد و سوزش شدیدی رو زخم لبش احساس میکنه. چشماشو محکم میبنده و به هم فشار میده، در حالیکه چشماش از سوزش لبش پر از اشک میشه

+ ( با صدای کلفت و گرفته ش) اینجا چیکار میکردی بچه خرگوش؟

احمد با تنفر و عصبانیت نگاش میکنه
+ ... انگار دوس داری لبای خوشگلتو به جای حرف زدن جای دیگه ای به کار ببری... منم بدم نمیاد...
هنوز حرفش تموم نشده که احمد بی هوا با سر محکم میزنه تو دهنش...

سر پاشا پرت میشه عقب...در حالیکه انتظار این کارو از احمد نداشت از شدت ضربه چشماشو میبنده و دستاشو جلو دهنش میگیره. درحالیکه شوکه و عصبانیه با چشمای سرخ و دریده به احمد خیره میشه و دوباره یه قدم به سمتش برمیداره و ضربه شو جوری تو صورت احمد میزنه که چند متر پرت میشه رو زمین و اینبار نمیتونه صدای ناله شو بخوره
- آخخخخ (چهره ش از درد مچاله میشه...بدنشو استخوناش درد شدیدی گرفته)

پاشا میره طرفش و در حالیکه با دست و پای بسته به پهلو رو زمین افتاده و درد میکشه، با لگد محکم میکوبه تو شکمش
نفسش بند میاد و انگار تو سینه و شکمش گره میخوره. از درد زانوهاشو جمع میکنه تو شکمش)..."محسن"...(مظلومانه و ناخودآگاه در حالیکه از شدت درد به خودش میپیچه محسنو صدا میکنه...) بی اختیار اسمشو صدا زد...شاید چون اون تنها کسیه که خیلی مواظبشه و اگه اینجا بود...

پاشا با شنیدن اسم محسن جری تر میشه...

SoulmatesWhere stories live. Discover now