part 103

246 18 2
                                    

نگاه محسن دوباره رو اون کبودیا و ضرب دیدگیای لعنتی رو گردن و تن احمد با ناراحتی خیره میمونه.‌ سرشو میاره پایین و آروم کبودیای گردن و شونه شو میبوسه...بازوشو که جای ضرب دیدگی داره نوازش میکنه

یهو یاد کبودی و جای ضربات رو گودی کمرش میوفته... احمدو پشت به خودش برمیگردونه به دیوار و با چهره ناراحت و غم زده گودی کمرشو رد نامنظم و وحشی ترکه رو که کبود و زخم شده نگاه میکنه

+ (در حالیکه بغض سنگین گلوشو به زور قورت میده از پشت بهش میچسبه. سرشو رو به پایین خم میکنه و با صدای بغض آلود و با خشم و عصبانیت تو گوشش میگه) این کبودی و زخم رو گودی کمرت جای شلاق اون پاشای حرومزاده س؟

احمد میدونه اگه به محسن جزئیات اونروز و ضجرایی که کشید بگه حتما بیشتر به هم میریزه و دیگه خواب و خوراک نداره. سکوت میکنه و هیچ جوابی نمیده

محسن در حالیکه حس میکنه با دست درازیِ اونا به احمد غرور و غیرتش دستکاری شده، از خشم و عصبانیت و غصه میخواد سرشو به دیوار بکوبه تا از این فکر و خیالا راحت شه

+ (دوباره با عصبانیت بیشتر و صدایی که آشکارا از خشم و بغض میلرزه ناخودآگاه با خشونت احمدو به دیوار میچسبونه و از پشت بهش فشار میاره و دوباره ازش سوال میکنه ) با توأم احمد!

- ( ناراحتی احمد که جاشو به نگرانی از خشونت و عصبانیت محسن داده در حالیکه یه طرف صورتش به دیوار چسبیده از درد استخون جلوی لگنش که با فشار بدن محسن به دیوار میخوره ناله میکنه) آیییی...‌محسن

محسن با صدای ناله احمد یهو به خودش میاد و سعی میکنه به خودش مسلط شه... با ناراحتی از اینکه احمدو تحت فشار گذاشته فشار بدنشو کم میکنه. دستاشو میگیره بالا سرش میبره و پشت سرشو میبوسه

محسن میدونه احمد بخاطر اینکه ناراحتش نکنه از اونروز و آزارهایی که بهش دادن حرفی نمیزنه. با دستای بزرگش آروم گودی کمرشو با غم و ناراحتی نوازش میکنه

یکم از دیوار جداش میکنه و از پشت در آغوشش میگیره و گردنشو یکم میاره عقب. سرشو تو گودی گردنش فرو میکنه و میبوسه... صورتشو یکم به سمت خودش برمیگردونه و ازش لب میگیره

احمد احساس میکنه زیر دست محسن تمام تنش از حرارت داره ذوب میشه... دستشو میبره پشت و سرشو میکشه جلوتر و لباشو بیشتر به خودش نزدیک میکنه

احمدو رو به خودش برمیگردونه و با عشق و غم تو چشماش زل میزنه و کمرشو نوازش میکنه

احمد با نگاه به چشماش ، حرفای عاشقانه ش و سنگینی غم و رنج این چند روز یهو بغضش میترکه و میچسبه تو بغلش. سرشو میذاره رو سینه ش و گریه میکنه

+ ( محسن بغض گلوشو گرفته. در حالیکه لبخند غم انگیزی میزنه یه قطره اشکش سر میخوره رو گونه ش و محکم بغلش میکنه و تنشو نوازش میکنه) آخخخ جونم

احمد دست خودش نیس که قلبش داره میسوزه. واسه محسن ، واسه دنده شکسته ش، یادآوری اون لحظه های دردآور ، دو ماه تنهایی و دلتنگی ، عشق و محبت محسن بهش، همه و همه دست به دست هم میده تا دیگه نتونه احساسشو مخفی کنه و عین بچه ها تو بغلش گریه کنه

- (با گریه تو بغلش در حالیکه سرشو رو سینه ش گذاشته و هق هق میزنه) محسن جان

+ (با بغض و غم و ناراحتی از هق هقای احمد) جانم

- (احمد در حالیکه گریه میکنه) دلم گرفته

+ (اشکش رو گونه ش سرازیر میشه و با بغضی که داره خفه ش میکنه) قربون دلت برم... همه چی درست میشه... من پیشتم

محسن با نگرانی و ناراحتی از اینکه چند روز دیگه میخواد احمدو بذاره بره و خودشو به پلیس تحویل بده، پشت سر هم میبوسدش. نمیدونه رفتنش برگشتی داره یا نه. نمیدونه محکومیتش چقد طول میکشه. احمد از الان داره بهانه میگیره و دلتنگی میکنه. چجوری بذارتش بره...

SoulmatesWhere stories live. Discover now