ویلای پرویز
محسن و کاووس پیاده میشن. محسن زنگ میزنه.
+ ( پاشا با صدای کلفت و گرفته ) بعله!
- پاشا ! درو بزن. محسنم
در باز میشه و محسن و کاووس میرن توسگ پرویز جلوی در بلند میشه پارس بلندی میکنه. محسن بدون توجه بهش راه میوفته سمت ساختمون. کاووسم دنبالش میره. محسن زنگ در ساختمونو میزنه. در باز میشه میرن داخل.
دود غلیظ سیگار فضا رو تار و خفه کرده. صدای موسیقی، زن ها و دخترهای جوون با تیپ های مختلف وسط سالن در حال رقص و نوشیدن و سیگار کشیدنن . محسن نگاشون میکنه . یه دختر مست به محسن نزدیک میشه و خودشو میندازه تو بغلش و بلند و زشت میخنده . محسن بازوهاشو میگیره و از خودش جداش میکنه.
+ کاووس در حالیکه میخنده میگه : نگفتم بهت؟ ببین چه عروسکایی امشب اینجان. اون مو بلوندرو ببین. فقط کافیه لب تر کنی تا آقا پرویز در اختیارت بذاره ، هر کدومو که بخوای. میدونی اینا همشون واسه پرویزن. جوووون! چه حالی میده با این...
- دهن گشادتو ببند. گفتم فقط برا کار میایم اینجا پرویز کجاس؟ پس این پاشا کدوم گوریه...
پاشا از پله ها میاد پایین.
+ سلام محسن خان
- پرویز کجاس؟
+ سالن طبقه بالا منتظر شمان
- با ادب شدی پاشا ! لفظ قلم حرف میزنی. ( یه نگاه به سر تا پای پاشا میندازه و از پله های وسط سالن میرن طبقه بالا )پرویز با چند نفر دیگه پای میز بیلیاردن. پرویز در حالیکه خم شده رو میز زیر چشمی محسنو میبینه. پوزخند میزنه و میاد سمتش
محسن جدی و بدون کوچکترین لبخندی نگاش میکنه. کاووس با خنده هر دو شونو نگاه میکنه
+ (پرویز در حالیکه لبخند میزنه نزدیک محسن میشه روبروش وایمیسه و نگاش میکنه ) میدونی همیشه آرزو داشتم یه پسر مثل تو داشته باشم. کاووس پس این مدت کدوم گوری بودی؟ تو علاقه من به محسن و نمیدونی؟ چرا انقد دیر آوردیش؟
- دست بوسم آقا
+ خیل و خب تو میتونی بری پایین. منو محسن با هم حرف داریم( دستشو میذاره دور شونه محسنو میبردش به سمت سالن پذیرایی)
- ( محسن وایمیسه و دست پرویزو از رو شونه ش برمیداره ) پرویز من واسه این حرفا اینجا نیومدم. پولم کجاس؟+ ( پرویز پوزخند میزنه و نگاش میکنه ) تو دم و دستگاه من کمترین چیز واسه تو پوله! تو که فقط نباید به پول قانع باشی.
میرن رو مبل میشینن+ (با لبخند ) پایینو دیدی ؟ کدومشو میخوای؟ اتاق خوابم حاضره. نگران نباش. کاملا سِیفه.
- پرویز منو قاطی کثافت کاریات نکن. خودتم میدونی که همه این کارهات خلافه. اگه پلیس بفهمه این دخترارو میفرستی دبی واست پول در بیارن...+ ( با خنده ) پس تو اینجا چیکار میکنی؟ نکنه میخوای بگی تو تا حالا خلاف نکردی ؟
- خودتم میدونی مجبور بودم! فقط واسه پول! اگه واسه پول نبود هیچوقت پامو اینجا نمیذاشتم+ ( پرویز بلند میشه میره کنار پنجره. پیپشو روشن میکنه )سخت نگیر. کارتو بکن پولتو بگیر. تو چیکار به این کارها داری ؟ فکر میکنی تو این مملکت جز ما هیشکی خلاف نمیکنه؟ میکنن ولی با شکل و شمایل دیگه. واسه ما فقط ظاهرش بده.
- پرویز ! شیش ماه واست جون کندم. چند بار نزدیک بود بکشنم!
+ پسر جون شاخ رو سر من میبینی ؟! چند روزه کاووسو دست به سر کردی به خیالت میتونی منم بفرستی دنبال نخود سیاه ؟ ( برمیگرده با عصبانیت محسنو نگاه میکنه ) میخوای بگم همینجا کلکتو بکنن و جنازه تو بدن سگام بخورن؟
- ( محسن عصبانی میشه میخواد از جاش بلند شه که دستای بزرگ و زمخت پاشا از پشت سرش رو شونه ش فشار میاره و دوباره میشینه و دست پاشا رو پرت میکنه عقب ) تهدید میکنی؟
+ ( با اشاره به پاشا میفهمونه که کاری نداشته باشه) تهدید نکنم؟ دو میلیارد جنس بی زبون منو بردی. خودت بگو چیکار کنم . تو جای من بودی چیکار میکردی؟
- اول پول طرفو میدادم+ خیلی روت زیاده بچه ! من تو جیب توی یه لا قبا اینهمه پول کردم. حالا از من میکنی ؟! اول جنسا بعد پول
YOU ARE READING
Soulmates
Fanfictionرفیق آدم میتونه عزیزترین کسش باشه یا جزوی از وجودش... سنگ صبورش یا میتونه عشقش باشه یا حتی میتونه زندگی آدم بشه...و دلیل نفس کشیدنش...