part 66

285 33 6
                                    

محسن اصلا دلش نمیخواد از رو احمد بلند شه. با نگاه تو چشماش یهو سکوتو میشکنه
- قربون چشات برم! میخوام چشاتو بیمه کنم

+ ( خیره نگاش میکنه ) محسن..
- جونم! تو فقط بگو "محسن"

محسن دیگه نمیتونه مقاومت کنه. همونجوری که رو احمده و دو تا دستاشو بالا سرش گرفته لباشو به لبای احمد میچسبونه

احمد از شوق و لذت قلبش به شدیدترین حالت ممکن تو سینه ش میکوبه. تمام تنش داغ شده. انگشتاشونو بالا سر احمد تو هم قفل میکنن.

محسن انقد اشتیاق داره که حتی نمیذاره احمد نفس بگیره. پشت سر هم ازش لب میگیره و لباشو میمکه. از لای تیشرت مشکیش سرشو فرو میکنه تو گردنشو شونه ش و شروع می کنه به مک های محکم زدن...

احمد که حواسش به زخمش نیس، همزمان با لذت بردن از وزن سنگین محسن که روش افتاده جای زخم شکمش درد میگیره
+ آخخ
- ( محسن نگاش میکنه و آروم میگه) جان
ولی خیال پاشدن نداره
+ آیییی...محسن...شکمم
- جانم! درد گرفت ؟

محسن یکم خودشو رو بدن احمد جا به جا میکنه و نگاشو به پایین و شکمش میندازه. یهو به خودش میاد و یادش میوفته احمد زخم داره. میبینه سگک کمربندش دقیقا رو شکم احمد نزدیک زخمش فشار میاره
- آخ کمربندم داره به زخمت فشار میاره. چرا زودتر نگفتی!

محسن وزن بدنشو از رو زخم احمد میکشه کنار
احمد که سنگینی وزن محسنو دوس داره، ولی به پایین شکمش و زخمش فشار اومده و درد گرفته

- ( محسن نگاش میکنه ) جان دردتو بکشم

محسن سمت چپ احمد دراز میکشه و احمدو به پهلو پشت به خودش برمیگردونه که زخمش رو تخت نباشه

از پشت بهش میچسبه و محکم بغلش میکنه. شروع میکنه باهاش عشقبازی کردن. پشت سرش، پایین و لاله گوشش، گردن و شونه شو میبوسه

احمد دستشو میاره عقب و سر محسنو نوازش میکنه. سرشو به عقب خم میکنه، محسن از فرصت استفاده میکنه، در حالیکه یکم رو آرنجش بلند شده شروع میکنه ازش لب گرفتن
همزمان دستشو میکنه زیر تیشرت احمد و رو سینه و شکمش حرکت میده

تیشرت مشکیشو میده بالا و از تنش در میاره. تنشو در آغوش میگیره‌. شونه و بدنشو میبوسه. دست میکشه رو سینه و شکمش و نوازش میکنه. در حالیکه مراقب زخمشه، دستشو به کمربند شلوار احمد میبره که بازش کنه و بتونه دستشو پائینتر ببره. با تمام وجود دلش میخواد حس لذتو بهش هدیه کنه. فک میکنه از هر روشی که شده باید استفاده کنه و درد و رنجی که کشیده براش جبران کنه. چه بهتر که احمد این لذتو تو بغل خودش و با دست خودش تجربه کنه.

ولی احمد دستشو میگیره و سرشو یکم بر میگردونه عقب و تو چشماش نگاه میکنه
محسن بهش لبخند میزنه و سرشو میبوسه

SoulmatesWhere stories live. Discover now