تصویری که روبروش میبینه تاره. یه جفت چشم سیاه پر از اشکو تشخیص میده. این نگاهو خوب میشناسه.
محسن با چهره غم زده در حالیکه اشک رو گونه هاشه نگاش میکنه.
+ ( احمد با صدای گرفته و ضعیف در حالیکه سعی میکنه با دقت ببینه ) مح...محسن !- ( در حالیکه دست احمدو تو دستای بزرگش گرفته و بالا سرش زانو زده، با بغض و اشک نگاش میکنه) جانم ! جانم
+ ( چشماشو بازتر میکنه و با دقت بیشتری محسنو میبینه ، میخواد نیم خیز بشه که یهو درد شدیدی پایین شکمش احساس میکنه و چهره ش مچاله میشه. یادش میوفته چاقو خورده ) آااخخخ
- جانم دردت به جونم ( شونه هاشو میگیره و میخوابوندش ) بخواب فداتشم
محسن از پاتختی کنارش لیوان آبو برمیداره. پشت سر احمدو یکم میاره بالا و لیوانو به لباش نزدیک میکنه. یکم آب میخوره و دوباره سرشو میذاره رو بالش
+ ( لبخند کمرنگی میزنه. از دیدن محسن بالا سرش همزمان حس عشق و غم و هیجان داره. در حالیکه جون نداره حرف بزنه میگه ) بالاخره...اومدی
- آره دورت بگردم. اومدم نوکرت شم
+ خدا نکنه ( دست راستشو آروم میاره بالا و صورت محسن و ریش نسبتا پرشو نوازش میکنه )- ( کف همون دست احمدو میگیره میبوسه و میذاره رو سینه ش ، درست رو قلبش ) حس میکنی؟ واسه تو میزنه
احمد با یادآوری این حرف محسن که همیشه بهش میگفت بغض میکنه و چشماش پر از اشک میشه. اون یکی دست محسنو میگیره میذاره رو قلب خودش. محسن سینه شو نوازش میکنه و خم میشه می بوسه. احمد همون دستشو میگیره به صورتش نزدیک میکنه و کف دستشو می بوسه.
محسن با تماس کف دستش با لبای نرم احمد دیگه نمیتونه خودشو کنترل کنه. یه اشتیاق شدید و غیر قابل کنترل به لمس تنش داره. همونطوری که رو زانوهاشه با همون دستش که احمد گذاشت رو لباش پایین صورتشو میگیره و با دست دیگه ش بالای سرشو میگیره و خم میشه رو صورتش. لباشو میذاره رو لبای احمد و یه بوسه عمیق میگیره. احمد شونه محسنو نوازش میکنه و کمی میاردش بالا. محسن در همون حالت به چشمای قشنگش نگاه میکنه
+ ( با صدای ضعیف و با لحنی که نشون میده از کار محسن جا خورده ) محسن!
- ( در حالیکه همزمان احساس عشق و رقت قلب شدیدی به احمد داره و چشماش پر از اشکه با صدای گرفته ) جانم
+ محسن جان- جان تو فقط بگو محسن
در حالیکه مراقبه بخاطر زخمش رو بدنش فشار نیاره دوباره خم میشه رو لباش و ایندفعه عمیقتر و طولانی ازش لب میگیره. با خودش فکر میکنه طعم این لبها که بارها و بارها میخواست ببوسدش هیچ جای دنیا نیست+ ( در حالیکه اشک از چشمش رو صورتش سر میخوره و از کنار چشمش میچکه رو بالش محسنو زیر نظر داره و همزمان از لباش لذت میبره ) محسن جان... من...
- ( با چشمای اشکبار در حالیکه همون جوری رو صورت احمد خم شده تو چشماش خیره میشه ، انگشت اشاره شو میذاره رو لباش ) هیششش
بعد تمام صورت احمدو غرق بوسه میکنه. گونه ش، پیشونیش، چشماش، شقیقه ش ، پایین گوشش، سرش و موهاش+ ( در حالیکه از حرکات محسن قلبش تند میزنه و اشک شوق میریزه ) محسن جان
- جانم قربونت برم. چی رو میخوای بهم یادآوری کنی؟ تو زندگیمی. کجای دنیا رفیق آدم زندگیشه ؟ میخوام باهات عشق کنم
YOU ARE READING
Soulmates
Fanfictionرفیق آدم میتونه عزیزترین کسش باشه یا جزوی از وجودش... سنگ صبورش یا میتونه عشقش باشه یا حتی میتونه زندگی آدم بشه...و دلیل نفس کشیدنش...