part 52

328 33 7
                                    

بعد از صدای بسته شدن در تو سکوت خونه، محسن برمیگرده دوباره به احمد خیره میشه. با بغض به سمت تخت حرکت میکنه . بالا سرش وایمیسه و نگاش میکنه که چقد معصومانه خوابیده. بدن خوش ترکیبش، صورت قشنگ و رنگ پریده ش، یه ردیف مژه های پر و مشکی... کنار تخت زانو میزنه. با بغضی که داره خفه ش میکنه و چشمای پر از اشک دست لرزونشو میاره بالا و آروم صورت احمدو با پشت دست نوازش میکنه

بغض سنگینش بالاخره میشکنه و یه قطره اشک از چشمش سر میخوره
دستشو میبره بالاتر پیشونیشو نوازش میکنه، ابروش، میخواد چشمشو نوازش کنه دست نگه میداره که بیدار نشه. میاد پایینتر رو گونه ش ، ته ریشش، چونه ش ، لباش... انگشتشو خیلی آروم میکشه رو لبای احمد... کاش لباشو...

احمد بخاطر آرامبخش قوی که بهش زدن خوابش عمیقه

محسن همونطوری که کنار احمد زانو زده با دست چپ خیلی آروم سر احمدو یکم به سمت خودش میکنه ، خم میشه پیشونیشو آروم میبوسه.

همزمان دستشو گرفته تو دستش و پیشونیشو می ذاره رو پیشونی احمد و چشماشو میبنده.

میخواد پانسمان زخمشو ببینه. خیلی آروم دکمه های پیرهن سفید آستین کوتاهشو که خون بهش پس داده باز میکنه . دو طرف پیرهنشو میزنه کنار.

چشمش میوفته به پانسمان نسبتا بزرگی که پایین سمت چپ شکمشه و کمر شلوارش یکم روشو گرفته . خیلی آروم کمر شلوارشو یکم میده پایین .

با دیدن پانسمان زخم احمد دوباره بغض سنگینی راه گلوشو میبنده. چشماش پر از اشک میشه. دستشو میذاره رو شکمش و آروم نوازش میکنه.

خم میشه شکم تخت و خوش فرمشو میبوسه و به سمت سینه ش حرکت میکنه. سینه شو نوازش میکنه. دستشو میذاره رو قلبش و آروم نوازش میکنه. خم میشه سینه شو می بوسه. بوی عطر تنشو نفس میکشه و فکر میکنه که چقد دلش برا عطر تن احمد تنگ شده. به شونه هاش و گردنش میرسه ، چونه ش ، صورتشو می بوسه.

در حالیکه اشک از چشماش سر میخوره، دستشو میگیره زیر صورتش و لباشو به لبای احمد نزدیک میکنه. در حالیکه آروم سرشو گرفته خیلی آهسته به لباش بوسه میزنه. شیرینی لبای احمد مستش میکنه. فکر میکنه تا الان هیچی تو دنیا لذت بخش تر از لبهای احمد نبوده. در همون حالت اشکش رو صورت احمد میچکه و آروم چشماشو نیمه باز میکنه.

SoulmatesWhere stories live. Discover now