+ (با لبخند و محبت تو چشماش خیره میشه و بخاطر دل احمد با مکث قبول میکنه) خیل و خب... اون صندلی رو بیار
احمد با خوشحالی نگاش میکنه و صندلی رو میاره میذاره زیر دوش آب که بازه. محسن میشینه. محسن که خیس میشه احمد دوشو میبنده. شامپو رو برمیداره یکم میریزه کف دستش و رو سرو موهای محسن ماساژ میده
محسن از تماس انگشتای احمد با سرش و موهاش لبخند میزنه و در مقابل حسی که برای بغل کردن و چلوندنش داره خیلی مقاومت میکنه. باورش نمیشه احمد داره حمومش میکنه. بنظرِ محسن تو این حالت که خیلی جدی داره سرشو میشوره خیلی دوست داشتنی و خواستنی شده
احمد میاد روبروش و در حالیکه بین پاهاش وایساده کف شامپو رو روی موهاش ماساژ میده
محسن در حالیکه زیر کف شامپو چشماش بسته س از فرصت استفاده میکنه پهلوهاشو میگیره یکم میکشدش جلو و شکمشو به لباش میچسبونه
میبوسه. احمد همزمان با شستن لبخند میزنه و از تماس لبای محسن با شکمش لذت میبرهدوشو باز میکنه. همزمان سر محسنو ماساژ میده که کفارو بشوره
محسن با لبخند در حالیکه دلش واسش آب شده نگاش میکنه
احمد دوشو میبنده. شامپو بدنو برمیداره یکم میریزه کف دستش. یکم خم میشه و رو صورت محسن ماساژ میده. روی ریش و سیبیلش. محسن کف دستشو میگیره به لباش میچسبونه و میبوسهمیرسه به گردنش. گردن و شونه هاشو با شامپو ماساژ میده
+ (دستاشو میگیره با لبخند نگاش میکنه) بسه دیگه قربونت برم دمت گرم
- (با اخم نگاش میکنه) نه! عههه! صب کن مونده هنو
دستاشو از تو دستای بزرگ و چغر محسن آزاد میکنهدوباره شامپو بدنو برمیداره رو بازوها و شونه های عضلانی و سفت محسن میریزه. بین پاهای محسن رو زانوهاش وایمیسه و کف شامپو رو روی شونه هاش ماساژ میده. نگاهش رو سینه زخمیش با ناراحتی خیره میمونه.
در حالیکه محسن رو به پایین با عشق نگاش میکنه، احمد کف دستشو آروم میاره بالا و رو قفسه سینه برجسته ش میذاره و درحالیکه دلش ریش میشه و قلبش میسوزه رو جای زخمای شلاق خیلی آروم کف شامپو رو با نوازش دستش حرکت میده
سرشو یکم میگیره بالا و با نگاه غم انگیز تو چشماش خیره میشه
+ (محسن دیگه نمیتونه اون چشمای قشنگ و اون نگاه مظلومو ببینه و طاقت بیاره. دستشو میگیره میبوسه) عالی بود! دستت درد نکنه. بلند شو
محسن از رو صندلی بلند میشه دستشو میگیره بلندش میکنه. دوش آبو باز میکنه و با خودش میبردش زیر دوش
حالا نوبت محسنه که با لبخند، احمد اخمو و ناراضی رو حموم کنه و شامپو به موهاش بزنه
همزمان با شستن کف از رو موهاش سرشو میبوسهدر حالیکه زیر دوش قطره های ریز آب رو تن هر دوشون فرود میاد، محسن بغلش میکنه و کمرشو نوازش میکنه
احمد سرشو رو شونه ش میذاره و غم و غصه شو با اشکاش همراه با قطره های ریز آب رو شونه مردونه محسن میریزهمحسن دوشو میبنده. همونجوری که احمد تو بغلشه آروم میبردش عقب و کمرشو به دیوار پشت سرش میچسبونه
کف دستاشو دو طرف سرش رو سرامیک دیوار میذاره، سرشو خم میکنه و تو چشماش زل میزنه. لباشو رو لبای احمد میذاره و چشماشو میبنده. احمد تمام تنش از حرارت بوسه محسن داغ میشه
+ ( لباشو برمیداره. صورت احمدو نوازش میکنه. انگشت شصتشو همراه با نوازش رو ته ریشش میکشه. دوباره با عشق تو چشماش که مژه های خیسش قشنگترش کرده زل میزنه و آروم میگه) چرا انقد دوسِت دارم ؟ تو میدونی چرا؟
احمد با عشق تو چشماش نگاه میکنه و دستاشو میاره بالا دور گردنش حلقه میکنه
+ (دو تا دستاشو میگیره به نوبت رو لباش میذاره میبوسه و با لبخند میگه) قربون دستات برم، که منو حموم کردی
احمد سرشو میبره جلو لباشو میبوسه
YOU ARE READING
Soulmates
Fanfictionرفیق آدم میتونه عزیزترین کسش باشه یا جزوی از وجودش... سنگ صبورش یا میتونه عشقش باشه یا حتی میتونه زندگی آدم بشه...و دلیل نفس کشیدنش...