شاید برای همه عجیب باشه که یه الفای غالب اونم دختر اقای لی که جزو چهارتا از بزرگ ترین خاندان های کشوره که میشه گفت جهانی معروف اند و همه از الفا های قدرتمند تشکیل شده اند به زوج مقدر شده باور داشته باشه
لی مینسو
از موتورم پیاده شدم و کلاه کاسکتما از سرم در اوردم
اه مثل چی خوابم میومد دوباره به خاطر کارای شرکت مجبور شده بودم تا دیر وقت بیدار بمونم باید تا میرسیدم به کلاس میخوابیدم
با ورودم به محوطه ی مدرسه دوباره همه نگاه های خیرشون را شروع کردند
دیگه برام عادی بود و اصلا برام مهم نبود نه اینکه خودما بگیرم ولی اخه به نگاه هایی که میشد از بعضی هاشون حس نفرت حسادت یا اشخاصی که خودشون را میخواستن بهت بچسبونن باید دقیقا چه عکس و العملی نشون میدادم
با گرفته شدن چشمام بلند اسم رفیق فاب اسکولما صدا زدم
مینسو:جنی اگه دستاتا برنداری میدونی دقیقا قراره چه اتفاقی بیوفته ها
جنی سریع دستاش را برداشت و یه پس گردنی حوالم کرد
جنی:توعم که امروز مثل همیشه از دنده چپ بلند شدی اه نکبتا یه روزم نمیزاره حال کنیم
مینسو:اخه یکی نیس به تو بگه دقیقا غیر از تو و اون سه تا اسکول کی دیگه همچین کاری میکنه اخه اون دوتام که تا لنگ ظهر خوابن و تنها صحر خیز ورزش کارشون تویی
جنی:نه حالا توهم تو تیم بسکتبال نیستی
راست میگفت ما پنج نفر دوستایی بودیم که هممون از راهنمایی باهم بودیم تا الان در حالی که تنها دونفرمون رشته تحصیلیمویکسان بود منا جنی از اول به مدیریت علاقه داشتیم و اون سه نفر مینهو ومارین پارک شین هه از اول رشته شبکه و نرم افزار را انتخاب کردند
مینهو الفا بود و با مارین که امگا بود جفت شده بود و پارک شین هه امگا بود که هنوز حتی فکر نکنم اولین بوسش را هم به کسی داده باشه
در واقع خیلی ها فکر میکردند منا جنی با هم رابطه داریم دوتا الفا از خانواده های بزرگ
که از بچگی باهم دوست بودن و همه جا باهمن
به جنی یه نگاه انداختم صورتی کشیده و متناسب. زاویه فک عالی چشم های قهوه ای و موهای مدل پسرونه که با سوییشرت مشکی خیلی جذاب شده بود و واقعا دل دختر ها را میبرد برای همین هر هفته یه نفر بهش اعتراف میکرد ولی اون سینگلی را ترجیح میداد
اما من لی مینسو الفای غالب که از ده هزار نفر یه نفر الفای غالب در میاد چه برسه به اینکه اون فرد یه دختر باشه
شاید حتی خانوادمم فکر میکردند فقط برای اینکه قرار های از پیش تعیین شدشون را بپیچونم میگم میخوام امگای تقدیریم را پیدا کنم که دیگه حتی بچه ها هم این داستانای خیالی را باور نمیکردند
اما خوبیش این بود خانواده ی خوبی داشتم و به اجباری کاری را انجام نمیدادم و حتی کار توی شرکت خانوادگیمون به خاطر این بود که دلم میخواست
به کلاس که رسیدم سریع به سمت میز و صندلیم رفتم و به خواب عمیقی فرو رفتم

BẠN ĐANG ĐỌC
My omega
Ngẫu nhiênوضعیت: کامل شده امگای من خلاصه : در مورد دو دختر از از چهار خانواده ی بزرگ هست که جفت تقدیری هم میشن و اروم اروم باهم اشنا میشن و داستانهایی زیادی براشون رقم میخوره ----- کارکترهای زیادی توی داستان وجود داره با داستان های مختلف امیدوارم دوست داشته...