Part 14

164 25 0
                                    

به دستش نگاه کردم از ضربه ها سر دستش کبود شده اروم بهش نزدیک شدم هنوز عصبان بود و داشت نفس نفس میزد و خانواده ها انگار نه انگار هیچ حرفی نزدند وجلوشون را نگرفتند از خانواده ی من توقعی نبود ولی انگار خانواده لی به دخترشون اعتماد داشتند

  اروم اروم بهش نزدیک شدم و اروم بازوشا گرفتم که سریع با یه اخم برگشت و فکر نمیکرد که من پشتش باشم بعد از برگشتنش به اون صورت بغضم خیلی بد ترکد برای اولین بارتوی امسال گریه حتی پدر و مادرمم با برادرام با شک بهم نگاه و مینسو دیگه اون نگاه را نداشت نگاهی درمنده داشت و ناراحت بودسریع دستاشا گطاشت روی صورتم و اروم گفت هیسس هیس اروم باش دختر خوب چیزی نیست باشه معذرت میخوام برادرات را زدم ببخشید واقعا من 

تا اومد ادامه ی حرفش را بزنه اروم دستاشا از صورتم برداشتم و به زخماش نگاه کردم و بابغض گفتم درد داری=-=و سریع به سمت خدمتکار رفتم و یه باکس سرد برداشتم و بادستایی لرزون روی دستاش گزاشتم ودستام روی ویبره بود دلم میخواد گریه نکنم ولی دلم خیلی گرفته بود و داشت منفجر میشد و حتی نمیتونستم جلوی این حالات را بگیرم

سریع توی جایی گرم فرو رفتم مینسو منا توی اغوشش گرفته بود و حتی نمیزاشت یکمم تکون بخورم

اروم اروم اروم شدم ولی تازه بیشتر عصبی شدم و به هوش اومدم 

از بغلش اروم بیرون اومدم و سریع به سمت پدرو مادرم هجوم بردم وبه صورت داد و عصبی بودن گفتم.اینجا چه خبره چتون شه اصلا میفهمین چیکار کردین 

دوتا برادرا که سریع دهن باز کردن و گفتن

کیونگ.نکنه حالا که فکر کردی جفت داری شیر شدی ختر کوچولو 

کایونگ.دقیقا تو چه حقی داری که به بزرگ ترت این حرفا بزنی 

که مینسو اود به سمتشون بره که با سیلی سورین به هردو برادرش خفه شدن

به سمت پدر و مادرش برگش و گفت من جواب میخوام

مامان.دخترم همش تقصیر پدرته خودسر این مهمونیا قبول کرده ولی ما قرار بود بریم خونه ی نامزدتو این حرف ها قبلا با پدرت زده شده بود که تو باید با نامزدی که ما انتخاب کردیم ازدواج کنی چون ما صلاحتا میخوایم ولی پدرت این دختر را قبول کرده

سورین .نامزد دیگه چه کوفتیه من حتی قبل از مینسو کسیا نداشتم حتی نامزدی تقلبی و اسمی چه برسه به دیدار این حرفا دیگه چیه

پدر.عزیزم میدونم ولی اون قضیه تموم شده

مامان که دوباره عصبی شده بود بلند داد زد .این تصمیم هردوی ما بود و تو نمیتونی به راحتی این کارا لغو کنی و من دخترم را به یه دختری که با همه بپره نمیدم

خانوم لی سریع جوش اورد و گفت.خانوم پارک میشه لطف کنید و بگید به چه دلیل این حرفا را درباره دختر من میزنید 

مامان.معلومه .و گوشیش را در اورد و چنتا عکس اورد و پدر بزرگ مینسو که تا الان ساکت بود با جدیت بلند شد و دستشا برای گرفتن گوشی به سمت مامان برد و با گفتن به من نشون بدیدمیخوام بیشتر از این مزحکه امشب بخندم و گوشیا از دست مامان گرفت و مامان تا اخرین عکس را بهش نشون داد و لی هیچ کس جلو نرفت تا ببینه هیچ دلم نمیخواست باور کنم حتی یه درصد باورم نمیشد ناگهان پدربزرگ خندید و گوشی را به طرف مامان مینسو پدرش برد و همین عکسلعمل را نشون دادند

مامان مینسو گوشی را به طرفمون گرفت و مینسوهم با خنده گفت.نمیدونستم بغل کردن و کافه رفتم با خواهر کوچیکترم میشه هرز پریدن کاش قبلش نحقق میکردی که اون کیه درسته که اون یه مدل برتره ولی از اسم خانوادگی استفاد نمیکنه ولی حد اعقل باید توی مهمونی ها اگه توجه میکردید میدینشون 

مینسو دیگه بدون هیچ حرفیاومد و گفت من خیلی گرسنم مایل باشی اول بریم یه چیزی بخوریم

با تکون دادن سرم رضایتم را دید و رفتیم توی سالن غذا خوری

و همه به ارومی و تک تک اومدند و سر میز نشستند مینسو با ارامش ازم میپرسید چی میخورم و برام کشید 

اصلا نمیتونستم بعد اون اتفاق های خجالت اور اینجا باشم 

مونده بودم این چه خانواده ایه که من دارم این همه بی ادبی کردند ولی الان سر یه میز دارن غذا میخورند

اصلا شرمم میشد به چشمخانواده ی مینسو نگاه کنم  


My omegaWhere stories live. Discover now