وضعیت: کامل شده
امگای من
خلاصه : در مورد دو دختر از از چهار خانواده ی بزرگ هست که جفت تقدیری هم میشن و اروم اروم باهم اشنا میشن و داستانهایی زیادی براشون رقم میخوره
-----
کارکترهای زیادی توی داستان وجود داره با داستان های مختلف
امیدوارم دوست داشته...
قرار بود منا مینسو باهم بریم و بقیه ی بچه ها هم با ماشین جنی بیاند
اول کار دلیلشا متوجه نشدم که گفتن برای سلامت خودشون نمیخوان با مینسو بیان ولی بعد کاملا متوجه شدم
مینسو به سمت در شاگرد اومد و درا برام باز کرد
با نشستنمون توی ماشین سقف را باز کرد و با روشن شدن ماشین صدای کر کننده ی ظبت اومد که مینسو سریع اونا قطع کرد و با ملایمت ولی با سرعت شروع به رانندگی ولی سرعتش مثل سرعت موتور نبود و احساس میکردم داره اروم میره
احساس میکنم داری اروم میری
مینسو:گفتم شاید بدت بیاد مدل موهات بهم بخوره
با خنده نوچی کردم و گفتم منم سرعتا دوست دارم
با این حرفم انگار اجازه بهش دادم و با سرعت گازشا گرفت و لایی میکشید
دستما به سمت ظبت بردما اهنگا پلی کردم
وخیلی بهم کیف میداد دستاما بالا بردما داشتم میرقصیدم و اهنگا میخوندم مینسو به کارهام میخندید و اونم شروع کرد به خوندن اهنگ همراه من
سرعتش زیاد بود ولی دست فرمون عالی ای داشت
با بوق جنی که تازه بهمون رسیده بود سرعتشا ملایم تر کرد
خب حالا مشخص بود با این سرعت کسی به خاطر جونش سوار ماشینش نمیشد ولی مشخص بود به خاطر من خیلی حواصش هست و زیاد تند نمیاد چون بعد از پیاده شدن جنی گفت:انگاربا سورین سر به راه شدی اروم میری
مینسو هم در جواب گفت:مشخصه نمیخواد طوریش بشه
و مینهو با صدای عترض گفت :اره دیگه فقط میخواد مارا به کشتن بده
و مثل همیشه درا برام باز کرد تا پیاده بشم
هر دوشون دو خیابون اون طرف تر پارک کرده بودن تاپیاده مسیری را طی کنن و موقع برگشت شام بخوریم