Part 34

147 14 5
                                    

داستان از زبان مینسو

حوله تن پوش را پوشیدم و حوله ی ای دور موهای بلندم بستم عادت نداشتم سشوار بکشم

از حمام بیرون اومدم

به تخت نگاه کردم

سورین خیلی معصومانه و زیبا خوابیده بود جوری که احساس میکردم یه فرشته زیبا توی اتاقم خوابیده

به سمتش رفتم و اروم پتو را که پس کرده بود روش کشیدم

محو صورت زیبا و بی نقصش شدم

دستم را بلا اوردم ونوازش وار روی موهای نرم پر کلاغیش کشیدم که بی شباهت به تاریکی شب نبود

اروم با سر انگشتام نوازشش میکردم

انگشتام اروم اروم از روی موهاش به سمت گونه ی نرمش رفت و با پشت انگشت نوازشش میکردم

به صورتش نزدیک شدم و بوسه ای کوتاه و نرم روی گونش کاشتم

اروم از تخت بلند شدم جوری که بیدار نشه

همیشه عادت داشتم بدون لباس بخوابم برای همین الان واقعا سختم بود که بخوام با لباس بخوابم

از توی اتاق لباس ها لباس خواب حریر سفید که یه سره بود و تا روی زانو ها بود را پوشیدم

بدن زیبام را کاملا به نمایش گذاشته بود

چراغ ها را خاموش کردم و اروم به سمت تخت رفتم و جوری که سورین را بیدار نکنم روی تخت خزیدم

میخواستم در اغوش بگیرمش ولی میترسیدم بیدارش کنم برای همین اروم بهش نزدیک شدم و فقط یکی از دست هام را دور کمرش گذاشتم

محوش شدم و اینقدر بهش نگاه کردم که نمیدونم کی خوابم برد

داستان از زبان سوم شخص

بکهیون:شین هه بدو دیگه انگار عروسی مامانمونه که اینقدر طولش میدی زود باش دیگه الان مینسو نگران میشه

مراسم ساعت شیش شروع میشد و الان ساعت 7ونیم بود

شین هه با عجله گوشواره های طلای سفید که با سنگ یاقوت کبود که روش بود نمایانگر با ارزش بودن خودش و فردی که اونا 

انداخته بود میشد

انداخته بود میشد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
My omegaWhere stories live. Discover now