part 28

131 19 4
                                    

زنگ های بعدی همه چیز نرمال و عادی بود دیگه زنگ ناهار بود و همه به سمت کافه تریا و قسمت رستوران مدرسه رفتن
دیگه بچه ها مثل اول اشناییشون نبودن و همه با سورین صمیمی شده بودن همینطور بلعکس سورین با اونها
به کافه ک رسیدن بعد از پر کزدن ظرف هاشون از غذاهای سلف سمت یکی از میز های بزرگ که خالی بود رفتن
مینسو اروم و نامحسوس صندلی را برای سورین کشید و اون هم نشست
همشون اروم درحال خوردن بودن که میز کناری با صدای بلند روع به حرف زدن کرد  خطاب به میزشون صحبت میکردن
در واقع عمدی جوری داد میزدن که کل سالن بتونه بشنوه
:هی میدونستی دوتا عوضی مغرور وقتی توی جشن بودن هیت شدن و رابطه داشتن
نفر دوم خطاب به اون یکی:معلومه دیگه وگرنه چجوری میتونسته اونا اغوا کنه وقتی خودش یه دوست دختر الفا داشته لون فقط میتونه از امگا بودنش نسبت به اون غلبه کنه
نفر اول:آاااااااه امروز هم به خاطر اون امگا برای اولین بار دعوا کردن .اصلا باورم نمیشد تا این حد هرزه باشه که هر دوتا الفا را بخواد

مینسو و جنی هردو از عصبانت میلرزیدن و خون خونشون را میخود
اما چیزی که عجیب بود لبخندی بود که روی لبای سورین شکل گرفته بود با حالت چشماش چیزی دیوانه کننده اروم بود
تا مینسو اومد از جاش بلند بشه سورین دستش را روی دست مینسو گذاشت ونگذاشت بلند بشه و نگاه ارامش بخشش را به بچه ها انداخت و با سرش را به علامت اروم باشید تکون داد چون دیگه همشون خون داشت خونشون را میخورد و هر عان امکان برن و اونا را بزنن
افراد اون میز تا دیدن هیچ عکسلعملی دریافت نمیکنن عصبی شدن وخواستن دوباره شروع کنن که سورین از جاش بلند شد روبه اون میز کرد و تکیش را به میز خودشون داد
سورین اهی کشید و مثلا با حالت ناراحتی گفت:اخی الهی شما سه نفر واقعا عالی اید واقعاااا تحسینتون میکنم.
*با حالتی تعجب بر انگیزادامه اد*میدونی چرا؟
دو نفر شما یه ساله دنبال مینسواید و یه نفرتون دنبال جنی
*با حالتی تمسخر بر انگیز بهشون نگاه کرد *اه ولی هیچکدومتون حتی برای یه بار هم نتونستید بیش ر از بیست دقیقه باهوش حرف بزنید
و بلند زد زیر خنده
شین هه و مارین از پشت شروع کردن و بلند زدن زیر خنده
شین هه :ااااه راستی نامه های عاشقانشون را بگو .واقعا تحسین برانگیزه بعد هر رد شدنی خسته نمیشدن
مارین :راست میگی حتی با اینکه تصور میکردن جنی و مینسو باهمن
شین هه :راستی شیرینی ها را بگو اونا اصلا نمیدونن مینسو و جنی از شکلات ها و کیک های دست ساز بدشون میاد
مارین:درسته. حتی با اینکه کل کلاس از این چیز خبر دارن .کاش حداعقل یکم تحقیق میکردن
سورین :اونا عاشق خودشون نبودن عاشق پولاشونن
اون سه تا دختر ک حسابی کفری شده بودن
یکی از اونها از جاش بلند شد و با داد و عصبانیت به حرفاش ادامه داد
:تو فکر کردی اون تورا دوست داره ؟اون اگه واقعا تورا دوست داشت که همون شب تورا مارک میکرد
اینجا بود که جنی مثل دیوانه ها زد زیر خنده
جنی:اخه احمقا اگه اون واقعا اونا دوست نداشت فقط بایه اروم باش بشین مثل ادم نمیشنست و تا الان دهنتون و هفت جدتون را جر داده بود
یکی از اون سه نفر که تا الان اروم بود و از اول حرف نزده بود و دختر زیبایی بود از جاش بلند شد
سورین از حرفای شین هه فهمید دونفرشون مینسو را دوست دارن
پی این یکی از اون هاست
با قدم هایی محکم به ست سورین اومد
دختر از سرتا پای سورین را برانداز کرد و بلند پوزخندی زد
دختر:نکنه فکر کردی تو لایق اونی؟
سورین در جواب مثل دیوانه ها زد زیر خنده جوری حتی دخترک هم تعجب کرد سورین اشکی نمادین که مثلا از خندیدن جمع شده بود را پاک کرد و صورتش را کمی کج کرد و به صورت دخترک نزدیک کرد
سورین:اگه من لایقش نباشم فکر کردی احیانن تو لایقشی
و بازهم زد زیر خنده
دخترک دستاش را مشت کرد خون خونش را میخورد خیلی عصبی بود دیگه تحمل نداشت حتی برای حفظ ظاهرش اروم باشه دستش را بلا برد تا با مقصد صورت سورین پایین بیاره که سورین سریع دستش را توی هوا گرفت و در عوض سریع یکی خابوند توی گوش دخترک
دخترک ورتش را گرفت
بیشتر عصبی شد و خواست با اون یکی دستش به صورت سورین بزنه که مینسو سریع از جاش بلند شد جوری که صندلی به زمین افتاد و دست دخترک را توی هوا گرفت و جلوی سورین ایستاد
مینسو:بهتره این بازی را بس کنی وگرنه دیگه به حرف مینسو گوش نمیدم واروم یه جا نمیشینم و بعدش قرار نیست به هرکی که به اون و جنی توهین کرده اسون بگیرم متوجه شدی؟
دخترک بغض کرد و عصبی داد زد :ولی اون منا زد
مینسو:هیچ برام مهم نیست حتی اگه اون این موضوع را شروع کرده باشه
دخترک:اصلا تاحالا منا به اون چشم دیدی؟
مینسو :قبلا هم بهت گفته بودم نه ؟من تورا به اون چشم نمیبین نه اینکه تو دختر بدی باشی یا اینکه مشکلی داشته باشی .تو دختر خوبی هستی و مطمعنن باید کسی را پیدا کنی که در شئنت باشه و بتونه تورا خوشحال کنه .ولی شخصی که بتونه تورا کامل کنه من نیستم .متاسفم
مینسو دست دخترک را اروم ول کرد و به عنوان معذرت خواهی تعظیم کوتاهی کرد
در اخر مینسو دست سورین را گرفت و باهم دیگه از سلف خارج شدن و به سمت کلاس رفتن
کلاس خالی بود
سورین روی میز مینسو نشست و و مینسو هم روی صندلی
سورین سرش را انداخته بود پایین و اروم پاهاش را تکون میداد
مینسو به حالتش نگاه کرد
اروم دستش را زیر چونه سورین برد و صورتش را بالا ارود
مینسو:خانوم کوچولو چرا نارحته؟
سورین هوفی کرد
سورین:فک کنم امروز زیادی دیگه جنبه های بدم را دیدی
مینسو زد زیر خنده و با لبخند گفت:اگه خانوم کوچولو کمک نمیکرد منا جنی شاید تا یه هفته یا بیشتر باهم حرف نمیزدیم تا با مرور زمان همه چی اروم شه و مشکل اصلی گفته نمیشد .الان توی سلف تو حق داشتی هرکاری بخوای بکنی چون این موضوع درباره ی توهم بوده
سورین توی چشمای مینسو نگاه کرد
مینسو:و حتی اگه موضوع فقط دربارهی من هم بود حق داشتی.چون من به تو این اجازه را میدم .چون تو جفت کوچولوی منی زندگی من مال توئه
سورین حرفش را قطع کرد
سورین:پس  منم به تو این اجازه را میدم چون زندگی منم برای توئه
مینسو لبخندی به لبش نشست و اروم دستش را روی گونه سورین گذاشت و اروم با انگشت شستش صورتش را نوازش کرد

My omegaWhere stories live. Discover now