Part 35

117 15 1
                                    

ایستاده بودم و به منظره ی شب نگاه میکرد

با جسم سنگینی که از پشت خودش را انداخت روم و بغلم کرد یه لحظه شک شدم

سریع سرم را برگردوندم و با صورت خندون مینسو مواجه شدم 

مینسو:چیشده ؟چرا بیبی بوی من ناراحته؟

شین هه :بهتره اول از روم بیای پایین 

منیسو:نچ پاهام از بس رقصیدم جون نداره 

و دستش را به سمت تاب سفید و بزرگ گوشه ی باغ عمارت نشون داد 

مینسو:برو برو 

و در اخر خندید

به زحمت تا اونجا کولش کردم

مینسو:نچ نچ نچ من تورا بغل میکنم ولی تو نمیتونی منا بغل کنی باید ببرمت ورزش بیبی بویمون خیلی کوچولو و ظریفه

اروم روی تاب گذاشتمش 

شین هه :نخیر تو زیادی سنگینی

مینسو دستش را بالا اورد تا مثلا بزنه و وقتی یکم جمع شدم موهام را نرم بهم ریخت

بهش نگاه کردم

اون چشما تا عمق وجود ادم را میخوند 

با غمی خاص و مهربونی موهام را نوازش کرد وبا صدای جدی ولی ملایمش شروع کرد 

میدونستم توان اینا ندارم جلوی اون چیزی را مخفی کنم

مینسو:بگو ببینم برای چی بیبی بوی  من ناراحته؟

با کلمه ی بیبی بوی که مینسو فقط مختص به من و بکهیون استفاده میکرد احساس کردم دلم فشره شد 

اروم همه ی ماجرا و اینکه به کایونگین کشش خاصی پیدا کرده بودم از وقتی توی خونه ی سورین دیده بودمش تا اتفاقات اون شب را براش گفتم و اون هم بدون اینکه وسط حرفام بپره گوش میداد 

 اروم سرم را توی دلش گذاشته بود و موهام را نوازش میکرد

 در اخر حرف هام اضافه کردم

شین هه :فکر میکردم عین شماها  یا سورین ادم کاملی باشه.کاش میتونستم یه جفت مثل تو پیدا کنم سورین خیلی خوش شانسه که تورا داره 

اروم سرم را از روی پاهاش برداشتم و بهش که با لبخند خاصی نگاهم میکرد نگاه کردم 

مینسو همین بود اول کامل گوش میداد و بعد حرف میزد 

مینسو:هیچ کس کامل نیست اصل جفت شدن یعنی همین .اینکه کسی را پیدا کنی که باهم دیگه بتونید زندگی کاملی داشته باشید 

My omegaDonde viven las historias. Descúbrelo ahora