به محل فیلم برداری رسید مثل همیشه شلوغ و پر صدا و هیاهو این دفعه توی یه عمارت که در واقع با مقایسه ی عمارت خانواده هاشون واقعا عمارت محسوب نمیشد
توی فیلم سورین صاحب این عمارت شرکت مال و اموال بود و یه الفایی که از بچگی قرار بوده باهم ازدواج کنن را دوست داره اما اون پسر عاشق رقیب کاریش میشه و بعد کشمکش هایی که اینجا به وجود میومد تا سورین یا همون نقش دوم بتونه خودش را اثبات کنه و برای عشق پسره میخواد اون دخترا کنار بزنه داستان خیلی محشری بود این وسط سورین توی فیلم نامه هیچ خانواده ای غیر از یه برادر کوچیک نداره و تمام خانوادشون را توی یه تصادف چهار سال پیش از دست میده
با قدم های محکم به سمت عمارت رفت هیچ کس جلوش را نمیگرفت دیگه میشه گفت همه دیگه میشناختنش اون لی مینسو بزرگ بود جفت حیقیقی پارک سورین
سورین را روی صندلی هایی که دوره اونجا برای استراحت چیده شده بود نشسته بود و بدون توجه به جایی فیلمنامه را توی دستاش گرفته بود و با حالت جدی میخوند دید
به سمتش رفت و طوری که متوجه نشه پشت صندلیش رفت و اروم دستاش را پشت صندلی گذاشت و گلی که توی دستاش بود را سریع جلوی چشماش گرفت و سورین که کاملا حواسش توی فیلم نامه بود در اومد و به مینسو که بالای سرش بودم نگاه کرد با دیدن مینسو که با لبخندی گرم نگاهش میکنه لبخند گرمی روی صورتش نشست و با لبخند سریع از جاش بلند شد و بدون هیچ حرفی دستاش را گرم باز کرد و دور گردن مینسو پیچید ومینسو هم متقابلا دستاش را دور کمرش پیچید و ورین توی اغوش گرم مینسو فرو رفت
ضربان قلب هر دونفر را میشد از صد فرسخی شنید
هر کدوم میدونست طرف مقابل چه احساسی داره و این احساس طرف مقابل را خوشحال میکرد
دختر کوچولو که با دیدن الفاش انرژیش بعد اون همه کار برگشته بود دوباره شیطون شد اروم سرش را توی گردن الفا بالا برد و نفس گرمش را زیر لاله ی گوشش فوت کرد و خنده ی کوچیکی الفا کرد و اونا بیشتر به خودش فشرد اصلا برای هیچ کدومشون مهم نبود الان کجان یا کلی ادم میتونن ببیننشون
مینسو اروم سورین را از خودش جدا کرد در حالی که اصلا خودشهم نمیخواست ازش جدا بشه با صدایی گرم گفت:اینقدر شیطونی نکن خانوم کوچولو
سورین خنده ی ریزی کرد و دست مینسو را توی دستش گرفت و با هم روی صندلی کنار هم نشستن
و با دست دیگش گل رز را با احتیاط توی دستای ظریفش گرفت
مینسو نگاهی به فیلم نامه کرد و با سر بهش اشاره کرد
مینسو:مشکلی داری؟
سورین فیلم نامه را دوباره توی دست گرفت و بازش کرد
سورین:الان سکانس بقیس سکانس بعدی برای منه ولی اینجاش پسره الفا دختره را رد میکنه و ولش میکنه و باید اینجا غرور دختر خورد بشه و اروم اروم حالش بد بشه و بعد از پسر خواهش کنه بمونه
ВЫ ЧИТАЕТЕ
My omega
Разноеوضعیت: کامل شده امگای من خلاصه : در مورد دو دختر از از چهار خانواده ی بزرگ هست که جفت تقدیری هم میشن و اروم اروم باهم اشنا میشن و داستانهایی زیادی براشون رقم میخوره ----- کارکترهای زیادی توی داستان وجود داره با داستان های مختلف امیدوارم دوست داشته...