Part 24

125 18 0
                                    

مینسو کلاه کاسکتشا سرش کرد و هردومون سوار موتورش شدیم

شب خیلی قشنگی بود هوا کاملا صاف بود و ستاره ها کاملا مشخص بودن

مینسو نه زیاد تند میرفت نه کند

به صورتی میرفت که از اون هوای بهاری کاملا لذت ببریم

حلقه ی دستاما دور کمرش بیشتر کردم و سرم را روی شونه اش گذاشتم

اونم بدون هیچ حرفی به مقصدی که نمیدونستم کجاست میرفت

به سمت کوه میرفت هرچی جلوتر میرفتیم جاده ها خلوت تر میشد حدودا وسط کوه بودیم که ایستاد چون دیگه شیب زیاد بود و باید از اونجا به بعد را پیاده میرفتیم

موتور را متوقف کرد و هر دو پیاده شدیم

بدون اینکه حرفی بزنه دستم را ملایم توی دستای خودش گرفت و به سمت بالا اروم اروم میرفتیم

اونجا پر از درخت بود ولی جاده پر شده بود از لامپ و جاده را واقعا زیبا و ارامش بخش میکرد

به بالا که رسیدیم

یه کلبه رستوران وجود داشتکه جلوی کلبه پر ازمیز و صندلی های چوبی برای نشستن بود وروی اونها گاز های کباب پز

خیلی ادم اونجا بود و شلوغ بود

ولی برام جالب بود از اونجایی که اومدیم غیر از دوتا ماشین نبود و این همه ادم از کجا اومدن

سورین:این همه ادم چجوری بدون ماشین تا بالا اومدن اخه

مینسو بهم نگاه کرد و انگشتش را طرف یه ورودی گرفت

مینسو:از اون طرف میان در واقع ما میانبر زدیم و امدیم اون راه تنها برای کارمندای اینجاس یا افراد اشنا.منم چون زیاد میام اینجا اون طرفا بلدم

بهم نگاه کرد و ادامه ی حرفشا ز :اون روزگفته بودی بریم پیاده روی یا بریم غذا بخوریم ولی نشد برای همین الان اوردمت اینجا . اینجا پاتوق منه بیشتر مواقع شبا میام اینجا .دوست داشتم توراهم بیارم

به سمت یکی از میز هارفتیم و روی صندلی ها نشستیم

یه مرد خوش قداقامت از کلبه بیرون اومد و به سمت منا مینسو اومد

مینسو با احترام از جاش بلند شد و خیلی راحت مثل دوتا رفیق باهم خوش و بش کردن در حالی که اون مرد سن پدرمون را داشت انگار باهم دوتا رفیق بودن

مرد سرش را به طرفم برگردند و با لبخند روبه مینسو گفت:اولین باره یه نفرا اوردی .معرفی نمیکنی؟

مینسو هم با لبخند گفت معرفی میکنم جفت من خانوم پارک سورین

و در ادامه دستش را برای معرفی به سمت مرد اشاره کرد و ادامه داد

و ایشون هم مدیر اینجا هستن و یکی از اشناهای من .اقای شوزه

با اسمی چینی یکم جا خوردم ولی با لبخند بع خاطر اینکه من را به عنوان جفتش معرفی کرده بود به لبم نشسته بود بلند شدم و با اون اقا دست دادم

My omegaWhere stories live. Discover now