سلام سلام اومدم با یه پارت جدید
ولی قبل خوندن پارت نظرتون را درباره ی کاور جدید بگین
کامنت و ووت فراموش نشه
******************
داستان از زبان ایری
تق تق
تق تق
پتو را با حرص روی سرم کشیدم تا بیشتر از این صدای ضربه هایی که به در میخورد اذیتم نکنه
ولی با ضربه ی بعدی ای که به در خورد با خشم پتو را پس زدم و به سمت در قفل شده و رفتم و درا سریع باز کردم
ایری:چیه ؟چیه ؟ چیه؟جایی اتیش گرفته که اینطوری در میزنی
خدمتکار با دیدن و شنیدن صدای داد و وصورت خشمگینم که کاملا توی این یک هفته باهاش اشنایی پیدا کرده بود برای ادب کمی خم شد
خدمتکار:ببخشید خانوم جوان ارباب بزرگ دستور دادن که شما به دیدنشون برین و باید هرچه زودتر اماده بشین
ارباب بزرگ؟احتمالا پدر جنی بود تاحالا چند بار دیده بودمش یکیش همین مهمونی دیشب که مسبب خواب تا بحالام بود اما حتی باهاش یه کلمه هم حرف نزده بودم الان از جونم چی میخواد
با به یاد اوردن دلیل اینکه اینجام و ازدواج لعنتی لرزی توی تنم افتاد
ایری:باشه الان اماده میشم
با فکری اشفته سمت اتاق لباس هام رفتم و بهترین لباسی که میتونستم را تنم کردم و ارایش ملایم و زیبایی کردم
با تموم شدن کارم به اینه نگاهی انداختم
شبیه دخترهای اروم و سربه راه شده بودم
دقیقا وقتی به این نتیجه رسیدم یه لحظه مغزم ارور داد
ایری داری چه غلطی میکنی تو الان باید بدترین لباست را میپوشیدی که اون بدش بیاد و نخواد تو عروسش بشی
KAMU SEDANG MEMBACA
My omega
Acakوضعیت: کامل شده امگای من خلاصه : در مورد دو دختر از از چهار خانواده ی بزرگ هست که جفت تقدیری هم میشن و اروم اروم باهم اشنا میشن و داستانهایی زیادی براشون رقم میخوره ----- کارکترهای زیادی توی داستان وجود داره با داستان های مختلف امیدوارم دوست داشته...