Part 27

136 18 2
                                    

با رسیدن به مدرسه سورین مینسو را که جلوتر از اونا توی قسمت پارکینگ موتورش را پارک کرده بود و پیاده شده بود و داشت کلاهش را در می اورد دید
مینسو به عقب برگشت و اون دوتا را دید و بهشون لبخند زد و سورین که انگار فشنگ بهش بسته باشن فاصله ای داشتن را با دو طی کرد و خودش را توی بغل مینسو انداخت ودستاش را دورش حلقه کرد
مینسو اول از این کار سورین توی شک بود ولی سریع به خودش اومد و اون هم دسش را اروم درش حلقه کرد و به خود فشرد و با صدایی اروم ک دل سورین را لرزوند گفت:صبحت بخیر .خانوم کوچولوی من چطوره ؟
سورین با لپ هایی که کمی گل انداخته بود کمی ازش فاصه گرفت ولی کامل از بغلش در نیومد
سورین با صورتی حق به جانب و عصبی ابروهاش را توی هم کشید و با لحنی تلبکارانه گفت:من تغیر نکردم؟اصلا بهم نگفتی خوشگل شدم
مینسو با این حرفش لبخند دندون نمایی زد و گفت :اخه تو همیشه خوشگلی مگه میشه شما زشت باشی.ولی بگو ببینم امروز این همه برا من خوشگل کردی ؟
سورین تا این حرف را شنید از بغل مینسو اومد بیرون و گفت : هه نخیر . اخه چه فکری پیش خودت کردی
شین هه که دیگه خیلی اروم میومد تا وقتی به اونا رسیده باشه مزاحمشون نشده باشه بهشون رسید و با خنده گفت :مایل باشید دیگه بریم سرکلاس .الانهاست که دیگه زنگ را بزنن
مینسو اروم دست سورین را توی دستاش گرفت و با شین هه درباره ی کلاس ها حرف میزدند و به سمت کلاس میرفتن
همه مثل همیشع نگاه میکردن ولی این دفعه به دستهاشون که با گرمی توی هم قفل شده بود و هر دونفر با اقتدار راه میرفتند
بیشتر این نگاه ها به حسوری و حسرت تبدیل شده بود
اینکه یکی مینسو را داشته باشه
یا اینکه کسی ملکه یخی زیبا را که بازیگر محشر و معروفی بود را داشته باشه
واقعا برای بعضی ها زیادی سنگین بود
به کلاس رسیدن با بقیه ی بچه ها سلام کردن و گرم صحبت شدن تا زمانی که معلم اومد و مجبور شدن سر جاهاشوم بشینند
از اول تا اخر کلاس مینسو برعکس دفعات قبل ک میخوابید نگاهش فقط به سورین بود
سورین هم ته دلش از این نگاه های گرم خوشحال بود ولی به روی خودش نمیاورد و اون هم بعضی مواقع به چشمای مینسو زل میزد
مینسو برگه ای از دفترش کند و روی اون چیزی نوشت و تا کرد و وقتی نگاه معلم که به تخته بود بگه را روی میز سورین انداخت
سورین برگه را باز کرد
مینسو:خانوم کوچولو دوست داری امروز بعد از ظهر کجا بری ؟
سورین هم پشت برگه شورع به نوشتن جواب کرد و اون را با مقصد انداختن روی میز انداخت ولی چون شتاب زیادی داشت مقصدش به صورت جنی که سرش روی میز بود و خوابیده بود اشتباه شد
جنی از خواب پرید و گیج به صورت سورین و مینسو که هردوبهش نگاه میکردن نگاه کرد 
مینسو اروم دستش را روی موهاش گزاشت و اروم میگفت:بخواب بخواب چیزی نیس
جنی ک هنوز منگ خواب بود دوباره به خواب رفت و مینسو و سورین هم ریز میخندیدند
مینسو کاغذ را برداشت و باز کرد
سورین:امروز باید برم سر فیلم برداری .ولی فردا ک تعطیله ازادم
مینسو دوباره برگه ای کند و دوباره روی اون چیزی نوشت
و اون را پرت کرد روی میز سورین
که تا سورین اون برگه را برداره سایه ای بالا سرش افتاد و دستی زودتر از سوررین اون را برداشت
همه ی نگاه های کلاس روی اون دو نفر بود
معلم روبه مینسو کرد و گفت:میدونم متوجه درس میشین اما حواس بقیه ی بچه هارا پرت میکنین پس بهتره حداعقل بزارینش برای زنگ استراحتتون
و برگه را دوباره روی میز مینسو قرار داد
همه ی بچه ها زدن زیر خنده
ک با نگاه سرد مینسو مواجه شدن و همه ساکت شدن غیر از بچه های خودشون ک حتی مینهو دلش را گرفته بود و روی ویبره بود
مینسو قیافه عنقی گرفت و دستاش را دست به سینه گزاشت و نگاهش به تخته بود
ک ناگهان برگه ای روی میز افتاد
برگه برای سورین بود ولی همون موقع ک انداخت سریع سرش را به سمت تخته برگردودند
مینسو برگه را باز کرد و شکل یه کارکتر خرگوش کیوت که چشمک زده و یکم زبونش را اورده بیرون نشون داد
مینسو ک حال و هواش عوض شده بود به صورت نرمال به درس گوش کرد
تا وقتی ک زنگ بخوره
با خوردن زنگ جنی ک تا اون لحظه خواب بود بیدار شد و کش و قوسی ب خودش داد و خمیازه ای کشید
جنی رو به مینسو کرد و گفت:هی بیا بریم یه چیزی بگیریم  من گشنمه
مینسو:هوف چرا اخه چیزی نمیخوری و میای
جنی:تا نصفه شب توی شرکت بودم
مینسو:اخه این چ گوهیه تو میخوری مگه میخوای خودتا زجرکش کنی
جنی :تو دیگه این حرفا نزن ک شبا هم اونجا میخابی تازه من حداعقل شیش تا شرکتا مدیریت میکنم نه تو که فقط یه شرکت داری و توی اون شرکت بقیه کارخونه ها و شرکت ها و بیمارستان را اداره میکنی .اصلا باورم نمیشه حتی ادم باشی
دیگه کم کم داشت صداشون بالا میرفت و همه ی کلاس به اون ها نگاه میکردن
مینسو:گوه نخور تو بیخود میکنی با اینکه کارت کمتره چیز نمیخوری و نمیخوابی و همش کار میکنی وقتی عرضش را نداری برای چی از خودت این همه کار میشی
جنی ک دیگه امپر چسبونده بو از روی صندلی بلند میشه و عصبی داد میزه
جنی:چیکار کنم ک عقل توی نکبتا ندارم ک بخوام این همه چیز را همزمان مدیریت کنم .بخدا اعصابم دیگه نمیکشه
مینسو از جاش بلند شد و با جدیت تمام به جنی نگاه کرد و انگشت اشارش را با ضرب حرفاش به شونه ی جنی میزد
مینسو:پس خودت باش . تو وقتی کاری ک از عهدش برنمیای نگیری .ولی اگه کاری میگیری که بیشتر از حد توانته باید این غرور مسخرت را تموم کنی و کمک بخوای
جنی که دیگه امپر چسبونده بود دست مینسو را پس زد و یقیه ی مینسو را توی مشتش گرفت
بچه های کلاس همه تماشاچی بودن و شین هه مارین و مینهو و سورین توی شک این اتفاق بودن
ولی وقتی جنی یقه ی مینسو را گرفت سورین سریع رفت جلو و عصبی هر دو نفر را محکم حل داد تا از هم جدا بشن
سورین خیلی عصبی تر از هردوشون شده بود
و هیچ کس انتظار یه همچین رفتاری را از سورین نداشت
سورین خیلی محکم و بلند و سرد حرفاش را میزد جوری که واقعا انگار ملکه یخی جلوشون بود
سورین:شما عوضی ها فکر کردید دقیقا اینجا جای دعوا کردنه؟هااان
جنی و مینسو هر دو سرشون را انداختن پایین
سورین:گمشین برین بیرون دعوا کنین.اصلا همدیگه را بکشین .اما شما هیچ حقی ندارین دوستامون را ناراحت کنین
سورین بلند تر داد زد:گمشین برین بیرون
سورین ک دید هیچ حرکتی نمیکنن گوش هردوشون را گرفت و دنبال خودش به بیرون کلاس کشید
هر کسی ک توی راه رو و مدرسه بود با تعجب به این وضعیت نگاه میکرد
سورین هردوشون را به پشت حیاط کشید و گوشاشون را ول کرد
سورین:بفرمایین این گوی و این میدون .حالا هما بکشین .شما حق ندارین ضعف خودتون را جلوی بقیه نشون بدید .حتی اگه مشکلی دارین نباید کسی از اون بویی ببره تا بر علیه تون استفاده کنه.حالا میتونین هما تیکه تیکه کنین
سورین خیلی سرد شده بود و چیزی غیر از جدیت نمیشد از حرفاش برداشت کرد
جنی اهی کشید و اومد حرفی بزنه ک مینسو زودتر از او شروع کرد
مینسو:فک کردی باا این کارات چی درست میشه . فقط دوباره برمیگردی گوشه ی بیمارستان.چه فایده ای داره شرکت های بیشتری داشته باشی درسته پول بیشتری به دست میاری ولی نمیتونی زندگی کنی .نمیتونی خوشحال باشی.اخه توی لعنتی از دیروز تا حالا مطمعنم فقط یه وعده غذاهم درست نخوردی
مینسو حرفش را قطع کرد و به چشمای جنی نگاه کرد و با جدیت ادامه داد:توی لعنتی دقیقا چی میخوای ؟بگو ک حداعقل بتونیم کمکت کنیم
جنی سرش را انداخت پایین و اروم به سمت مینسو رفت و فاصلش را کم کرد
ارم پیشونیش را روی شونه ی مینسو گذاشت
اهی کشید
مینسو دستاش را روی گردن و شونه ی جنی گذاشت و نوازش کرد
جنی:خستم .خیلی خستم
کمی بدون حرف توی همون حالت بودن ک جنی ادامه داد:کمکم کن دارم توی منجلاب دستا پنجه نرم میکنم .نمیدونم با این همه شلوغی چجوری همه چیز را مدیریت کنم
مینسو اروم شونه هاش را گرفت و اونا از خودش جدا کرد و به چشماش زل زد
مینسو:نگران نباش ما هستیم . نه فقط من ماها کمکت میکنیم
و بلند داد زد
مینسو:مگه نه بچه ها
مینهو شین هه. مارین که تا الان هر سه پشت سکو مخفی شده بودن و به حرفای ما گوش میدادن
از اونجا بیرون اومدن
مینهو:معلومه کله خر مغرور . هر کاری از دستمون بربیاد برات میکنیم
مارین:البته
شین هه:من مثل اینا سریع وا نمیدم اول از همه باید دستما ببوسین تا بیام
و دستشا مثل پرنسس ها اورد جلو و با نگاهی شیطنت امیزی ولی صورتی که مثلا خوپسنادنس منتظر بود
مینسو با خنده نزدیکش شد و دستشا گرفت و اروم بوسید
شین هه ک اصلا توقع این کارا نداشت سریع از خجالت لپاش رنگ گرفت و سریع دستاش را روی صورتش گذاشت
مینسو با خنده اونا توی اغوشش گرفت و گفت :شین هه کوچولوی من هرچی بخواد انجام میشه
سورین که دیگه از اون جدیت در اومده بود جلود رفت و دستشا جلوی مینسو گرفت و روش را به حالت قهر به یه سمت کرد
مینسو خندید و شین هه را اروم از اغوشش در اورد و خیلی پرنس وار دست مینسو را گرفت و بوسه ای گرم روش زد
سورین از این حرکت کمی سرخ شد ولی صرتش را برنگردوند و فقط با همون حالت رفت و بازوش را دور بازوی مینسو انداخت
همه ی بچه ها خندید  اوووووووو کشیدن
همه به سمت دستگاه نوشیدنی رفتیم و چیز خریدیم و همونجا روی زمین نشستیم ک بخوریم
مینسو یه تیکه مقوا برداشت و گذاشت زیر پای سورین تا وقتی میشینه خاکی نشه و اصلا به روی خودش نیورد
و سورین از این توجه های زیر زیرکی مینسو خیلی خوشش میومد
زمانی که به کلاس برمیگشتن همه در حال بگو و بخند بودن و جنی دستش را دور شونه مینسو انداخته بود
همه ی کلاس متوجه شدن این بلبشو تموم شده
در حالی که همیشه همه چیز اروم نمیمونه

My omegaWhere stories live. Discover now