part 83

61 9 0
                                    

 خسته به اسمون تیره ی شب خیره بودم و جعبه ی سیگار مارکی که توی اتاق پیدا کرده بودم را دود میکردم و دقیقا همانند دودی که بعد لحظه ای محو میشد ذهنم به هر طرفی از زندگیم میرفت به خاطر کدوم کار لعنتیم زندگیم اینطوری شد

چطور تونستم به این مرتبه از فلاکت برسم بعد از تموم کردن دبیرستان با هر فلاکتی که بود تا جایی که میتونستم کار میکردم

به تازگی تونسته بودم توی یه مهدکودک کار پیدا کنم درسته حقوقش اونقدر نبود ولی حداعقل میتونستم به تازگی با دیدن بچه ها احساس زنده بودن بکنم ولی حالا

با احساس باز شدن قفل در تصور داشتم که دوباره اون منشی باشه ولی برخلاف تصورم با ورود اون الفا به سرعت از کنار تراس بلند شدم و با اخم بهش خیره شده

با قدم های محکم به سردی نزدیکم شد و پوشه ی توی دستش را جلوم گرفت

الکس:همشا پرداخت کردم و یه تعهد نامه از رئیس اون باند داخلشه که دیگه کاری به کارت نداره

با هیرت پوشه را از دستش گرفتم

هه حتما دروغ می

با دیدن تمامی چک ها و سفته ها قرار داد های وام و اون تعهد نامه ی کوفتی با اون مهر لعنتی اون حرومزاده کاملا واقعی بود

با هیرت بهش نگاه کردم

حالا چی

میخواد باهام چیکار کنه

نکنه

الکس:از فردا به عنوان جفتم دنبالم میای

ناگهان چشم هاش طلایی شد و با موج فرمون ها و جدیتش ادامه داد

الکس:و اگه فکر فرار به سرت بزنه دوتا پاهاتا جوری قلم میکنم که تا عمر داری تصور فرار کردن هم نداشته باشی

با هیرت اومدم حرفی بزنم که ادامه داد

الکس:از تمامی کارهات به جات استعفا دادم و پول هاش را به حسابت واریز کردم برای همراهی پول میگیری منشیم برات قرار داد را میاره

دقیقا بعد پایان حرف هاش بی توجه بهم از اتاق خارج شد و بعد اون منشی چویی وارد شد و قرار داد را جلوم گرفت

بعد خوندن قرار داد و مبلغ چشم هام چهارتا شد

با هیرت گفتم

جیون:فقط برای همراهی اون عوضی ماهانه 5 هزار دلار در ماه میگیرم ؟

منشی چویی با تعجب گفت

منشی:اوه اگه کمه مقدارش را

جیون:نه نه نه اصلا ولی اونکه خلافکار نیست مگه نه نکنه جونم توی خطر باشه

منشی با لبخند رد کرد

منشی:شاید خودشون خطرناک باشن ولی کارشون قانونیه نگران نباشید ایشون واقعا یه تاجرن

My omegaDonde viven las historias. Descúbrelo ahora