part 29

128 16 2
                                    

هر دوشون توی دلشون یه چیز را میخواستن ولی هر کدوم ترس شکستن این حصار و جلو رفتن را داشتن

سورین مثل گربه های ملوس اروم یکی از دست هاش را روی دست مینسو که روی صورتش بود گذاشت و اروم صورتش را مثل یه پییشی بهش میکشید و خودشا لوس میکردو اروم چشم هاش را بسته بود

مینسو که دیگه احساس میکرد نمیتونه دووم بیاره اروم دستش را از روی صورت سورین پایین اورد

مینسو:اوووم تو غذا نخوردی احتمالا گرسنه ای بهتره برم برات یه چیزی بگیرم

و سریع از جاش بلند شد که بره

سورین از این عکسلعمل هم ناراحت شد هم براش خنده دار بود

مینسو تنها دو قدم جلو رفته بود که ایستاد

سورین بهش نگاهی انداخت و گفت:چیزی شده؟نکنه چیزی جا گذاشتی

مینسو برگشت وانگار جدی یه چیزی جا گذاشته باشه گفت:اه اره

دو قدمی که رفته بود محکم عقب گرد کرد و خیلی سریع جوری که سورین توی شک فرو رفت

دستش را یه طرف صورت سورین گذاشت و لب هاش را خیلی سریع روی لبای سورین گذاشت و بوسه ای کوتاه ولی گرم و دلنشین بود

وقتی که بوسه ی دوثانیه ایش تموم شد مینسو سریع محل را ترک کرد و خیلی سریع از کلاس خارج شد

داستان از زبان سورین:

اه قلب لعنتی اروم باش دیگه

با یاد اوردی دوباره ی اون بوسه ی گرم دوباره قلبم سرعت گرفت و خون توی گونه هام دمید

مطمعن بودم الان گونه ها و گوش هام کاملا سرخ شدن

دستم را به سمت لبم بردم و اروم اون را لمس کردم لبخندی که روی لبم نشسته بود را اصلا نمیتونستم جمع کنم دست هام را پوشش صورتم کردم و از شدت هیجان پاهام را تکون میدادم

بعد دو دقیقه که ارومتر شدم و اروم نفسم را بیرون دادم

با باز شدن در به در نگاه کردم برای اومدن مینسو خیلی زود بود پس حتما یکی از بچه ها بود که با دیدن شین هه مثل فرفره زود خودش را بهم رسوند و با نگرانی گفت

شین هه:گریه کردی؟ناراحتی؟

از این حرفش تعجب کردم و گفتم:نه .نگران نباش ناراحت نیستم

در واقع واقعیتش توی دلم اصلا نمیتونستم جلوی پروانه هایی که از خوشحالی توی دلم بال بال میزدن را بگیرم

شین هه دوباره با نارحتی نگاهم کرد و با غم خاصی گفت:اما صورتت سرخه و همون اول که اومدم دستات روی صورتت بود

لبخندی برای اروم کردنش زدم و اروم گفتم:خوبم گریه نکردم

شین هه که انگار اروم تر شده بود عصبانیت جای ناراحتیش را گرفت و ازش چیزی دیدم که تاحالا ندیده بودم

My omegaWhere stories live. Discover now