part 5

261 34 0
                                    

بعد از زنگ بچه های کلاس سورینا دوره کردن و مثل هر تازه وارد دیگه ای کلی سوال پیچش کردن و مینسو هم که از دیشب داشت بیهوش میشد از وسط کلاس سرشا گزاشته بود روی میز و خوابید و حالا داشت با این همه سر و صدا بیدار میشد
جنی اومد بالا سرش و دوتا تقه روی میز زد
مینسو
تا سرما بالا اوردم دوتا چشم بزرگ دقیقا روبروم دیدم که شک شدم و سریع با کف دستم زدم فرق سرش که ازم دور شد
جنی: هوی چه مرگته :/
مینسو : تو چ خبرته که این همه نزدیکی
جنی: بیا بریم پشت بوم بچه ها هم منتظرن گفتن میخوان یه خبری را بهمون بدن
مینسو: باشه منم تو این سر و صدا نمیتونم بخوابم بیا بریم اما صبر کن از سورین هم بپرسم میاد
جنی با تعجب نگام کرد البته حق داره من سریع با یکی گرم نمیگرفتم یا تو جمع دوستانمون راه نمیدادم اما خب اگه قراره این خانوم کوچولو جفت من بشه پس باید به دوستام معرفیش کنم
صندلیا کشیدم عقب و بلند شدم و دستاما توی جیبم کردم
رفتم سمتش و اروم بچه ها با دیدنم جا باز کردن
و اون تا من را دید دست از حرفی که داشت میزد برداشت
مینسو : دوست داری با رفیقام اشنا بشی؟
و با این حرفم بچه های کلاس گفتن: اوووووه مگه ما رفیقت نیستیم و صحنه ی درام و خنده داری درست کردند که به خنده افتادم و با لبخند منتظر جوابم شدم
سورین:این زنگ دارم با بچه ها حرف میزنم زنگ بعدی میام

مینسو هم با این حرفش دستی براش تکون داد و همراه با جنی به پشت مدرسه رفتن 

به هر حال نمیخواست اون اذیت بشه و اینطور که مینسو فهمیده بود اون یه بازیگر و مدل خییلی معروف بود درسته خود مینسو هم توی تبلیغات دیده بودش اما با اون زندگی شلوغ وقت هیچ کاری را نداشت

مینسو:هوی هوی خبر چیه ؟خییلی فوضولیم گل کرده 

و همینطور که مارین توی دل مینهو بود  دستای مینهو دورش حلقه شده بود با لپ های گل انداخته در حالی که دستاشا روی شکمش گذاشته بود گفت دارین خاله و عمو میشین

یعنی هم من هم جنی هم شین هه هر سه هم زمان داد زدیم و خوشحال رفتیم مارین و مینهو را بغل کردیم و داشتیم با شکم تخت مارین حرف میزدیم 

شین هه :این مامانتا نبینا یه روزم از دستش اسایش نداریی ولی حق نداری رفیق منا اذیت کنی ها

جنی:راست میگه اگه به این مینهوی الدنگ بری که بخوای مامانتا اذیت کنی من میدونم و تو

که مینهو سریع مارین را سمت خودش کشید و اونا تو بغلش قایم کرد و با اخم گفت من مارینا دوست دارم کجا اذیتش کردم اخه 

که سریع با پس گردنی من مواجه شد که سریع یکی از دستاشا از مارین جدا کرد و اومد منا بزنه

مینسو:گوه نخور به تو احمق بره که بدبخته باید به مامان خوشگلش بره 

مارین که از این حرف لبخند زد و بادی تو گلو انداخت و با غرور و شوخی گفت

My omegaWhere stories live. Discover now