Part 64

79 15 32
                                    


داستان از زبان جنی 

هممون دور میز گرد پنج نفره ای توی طبقه ی دوم کافه که خلوت تر بود نشسته بودم 

جو بدی حاکم بود

اه لعنتی 

کاش هیچ وقت این کارا نمیکردم حالا پای ایری و شین هه و بکهیون و هیونگ جو هم در میون بود مطمعنن مینسو خیلی ازمون دلخور و عصبی بود 

اون با اینکه مهربون و خوب بود ولی قانون هایی داشت که هیچ وقت هیچ کس نباید اونا را بشکنه و یکیی از اون قانون ها ورود بدون اطلاع به دفترشه ودومین قانون  برداشتن بعضی از وسایل هایی که اطلاعات مهم و خاصی داره 

و دقیقا الان من دوتا از قانون هاش را پشت سر هم شکوندم و سرش را هم با هیونگ جو که به تازگی باهاش جور شده بودیم گرم کردم ولی الان واقعا موندم چی باید بگم 

با شنیدن صدای ایری  و حرفش همه به سمتش برگشتیم و نگاهش کردیم که مخاطب به مینسو حرف میزد 

ایری:ببخشید خانوم لی مینسو من اطلاعی از اون دفترچه ندارم ولی جنی و بچه ها اونا به خاطر من برداشتن .پس مقصر اصلی منم اگه کاری هست که بتونم باهاش جبران کنم ممنون میشم که بهم بگین و پای جنی و بچه ها به این موضوع بازنشه 

میدونستم ایری از مینسو میترسه و الان حرف زدن باهاش یعنی واقعا تمام جراتش را به خاطرم جمع کرده 

مینسو که تا اون لحظه نگاهی را داشت که هیچ کدوممون جرات نگاه بهش را نداشتیم با شنیدن حرف ایری لبخند گرمی به صورتش اورد 

مینسو :معامله ی خوبیه من از داد و ستت خوشم میاد .قبول میکنم پس یکی طلبمه و اینا بدون کار بزرگی قراره ازت بخوام 

ایری لبخندی به حرف مینسو زد و سری به نشونه ی تایید تکون داد 

ولی من و شین هه و بکهیون هرسه با ترس داشتیم به ایری و مینسو نگاه میکردیم 

لعنتی باید جلوش را بگییرم وگرنه معلوم نیست چه کاری از ایری میخواد که ارزش قانون های شکسته شدش را داشته باشه 

جنی:نه مینسو من خودم حلش میکنم تقصییر منه 

مینسو با همون لبخند که دیگه ترسناک میزد بهم نگاه کرد 

مینسو:خفه شو لطفا همه ی این اتیشا از گور تو بلند میشه 

شین هه که جو مزخرفا دید سریع گفت

شین هه :راستی اینجا چیکار میکردی مینسو مگه چندین جلسه پشت سر هم نداشتی ؟سورین هم که گفت خونه ی شماست و عصر قراره با تو به گالری جواهرات مادرش بره 

My omegaTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang