Part 71

80 13 8
                                    

 داستان از زبان سورین

*****

به بسته شدن چشم های سانر نگاه کردم و بعد در عان واحد افتادن جسم بیجون و لرزونش توی بغل هیونگ جوکه کنارش بود وهمه جوره مواظبش بود  

هوفی کردم و عصبی چشم هام را بستم

همه ی این چیزا را حدس زده بودم 

مینسو با جدیت روبه هیونگ جو که محکم اون جسم  را گرفته بود و با ترس و بهت بهش نگاه میکرد برگشت و گفت 

مینسو :نگران نباش هیچ اتفاقی براش نمیوفته البته امیدوارم 

سورین:هیونگ جو بیارش به دستشویی باید لباساش را عوض کنم

هیونگ جو با اینکه متعجب بود ولی بی هیچ حرفی اروم اون جسم بیجون را که هرسه دورش حلقه زده بودیم و هیونگ جو جوری رفتار میکرد انگار فقط داره کمکش میکنه در صورتی که کل  وزن اون را به دوش میکشید به سمت دستشویی رفتیم 

هووووف ببین کارم به کجا رسیده که رقیبما از مخمصه نجات بدم 

با سرعت لباس هاش را در اوردم و کاملا با لباس های توی تن خودم جابجا کردم و از شانس خوبش با سایز پاهای یکسان کفش هام را بهش پوشوندم 

وقتی تعویض لباس ها تموم شد عصبی به خوم توی اینه زل زدم 

واقعا چرا  باید بزارم اون گرمای بدنشا لمس کنه 

بار دیگه تمام نقشه ها را مرور کرم ولی هیچ کدوم بهتر این نقشه نبود 

عصبی ولی اروم مینسو را صدا زدم که جلوی در مراه هیونگ جو ایستاده بود و کشیک میدادن 

سورین:مینسو تموم شد 

مینسو بازم بی هیچ حالتی به سانر نگاه کرد و اومد خم بشه و روی کولش  بزارتش که با دستم سریع دستش را گرفتم 

اهی از ته دل کشیدم 

سورین:میدونم درخواست بزرگیه ولی لطفا تنها تا جمع شدن این ماجرا با اون به عنوان جفتت رفتار کن 

مینسو که خم شده بود تا کول کردنش راحت تر باشه بلند شد و به سمتم خم شد 

جوری که نفس های گرمش به لب هام میخورد 

مینسو :این خواسته ی بزرگیه و دقیقا چی گیر من میاد ؟انگار یادت رفته که من یه تاجرم نه یه خیر 

با شنیدن این حرف خندیدم و تمام دل شوره هام از بین رفت 

دست هام را دور شونش حلقه کردم و محکم لب هام را لب هاش گذاشتم و بوسیدم 

My omegaWhere stories live. Discover now