part 76

75 13 0
                                    

الکس اومد ادامه ی حرفش را بزنه که صدای قهقه ی مینسو توی اتاق بلند شد
مینسو جوری دلش را گرفته بود و از ته دل میخندید که انگار برترین جک قرن را گفته باشن
مینسو:واااای واقعا جالب بود .اول هر چیزی بزار چیزی که هنوز نمیدونی را اعلام کنم
همه ی افراد حاظر توی اتاق با چشم های منتظر ادامه ی حرفش بودن چراکه تمام افراد اون نگاه مغرور توی چشم هاش را میشناختن
مینسو:اینجا محل حکومت منه هیچ کس برای من تعیین تاکلیف نمیکنه اونم نه تو زمین بازی من ولی خب بزار بگم با قرار داد همکاریت موافقت میکنم ولی با چندین شرط
الکس پوزخندی زد
الکس: توی چنین موقعتی نیستی که بتونی شروط تعیین کنی
مینسو: اووووم بزار ببینم ؟ هه هه (پوزخندی زد و ادامه داد ) معلومه که هستم چراکه اون تهمت اعتیاد خیلی سریع میتونه با ازمایش درست بشه و حتی اخبارهم اگه روی معروفیتش تاثیر بزاره هنوز اینا بدونکه اگه اقای چویی پشتته منم از خاندان لی ام .لی مینسو
الکس که احساس تحقیر شدن میکرد پوزخندی زد
الکس :نظرت چیه اون فیلم ها را توی انظار عمومی پخش بشه
مینسو پوزخندی زد
مینسو:واقعا هنوزم که هنوزه با اینکه این همه تحقیق کردی منا نشناختی
مینسو راحت گوشیش را در اورد و بعد چند لحظه فیلم دقیق همون لحظه در حال پخش شدن بود
گوشی را روبه جمع گرفت و همه خودشون را از دید مینسو میدیدن
اقای چویی که تمامی نقشه هاش بهم ریخته بود مشت هاش را روی میز کوبید
پدرش با افتخار به دخترش که خودش این شیوه را یادش داده بود نگاه کرد
مینسو همیشه یه دوربین کوچیک همراهش بود که صدا و تصویر ضبت میشد و درهمون عان در مکان ابری مخصوص و مخفی ای ذخیره میشد

مینسو:میتونم برای افطرا و مدرک سازی ازتون شکایت کنم اطلاع دارید دیگه اقای چویی ؟
چویی: توو
مینسو پوزخندی زد و از حرص گفت
مینسو: چیه یه الفای عوضی عین خودتم؟ نه دقیقا چون من از توهم بدترم این روش چیز کوچیکیه که به عنوان اسباب بازی توی بچگی توی گرنبندی که پدرم بهم کادو داد گذاشتم
و مینسو اروم دستش را روی سنگ سیاه با طراحی حاشیه ی نقره ای خاص که نماد خانواده لی بود وروی چوکری که پدرش داده کشید
اقای لی با افتخار به دخترش نگاه کرد میدونست از این مخمصه در میاد ولی هنوزم نگران قرارداد با الکس بود چراکه عجیب بود که اون قبول کرده و این بیشتر میترسوندش
مینسو : خب خب بازی بسه مثلا من امروز فارق التحصیل شدم بهتره زودتر کارا تموم کنیم ما باید بریم تا مثلا جشن بگیریم
الکس عصبی دود سیگار جدیدی که روش کرده بود را بیرون داد
الکس: شروطت چیه؟
مینسو با لبخندی پیروز مندانه گفت :یکم دیگه میفهمی
مینسو به مینهو نگاه کرد و مینهو سریع گوشیش را در اورد و تماسی گرفت
مینسو : پنج دقیقه صبر کنید
پنج دقیقه توی تنش گذشت ولی مینسو بی هیچ حرفی با همون لبخند کنار سورین نشسته بود و اروم موهای سورین که سرش را روی شونه ی مینسو گذاشته بود و بیخیال اون جو انگار خوابش میومد را نوازش میکرد
دقیقا بعد پنج دقیقه گروه وکلای مخصوص خاندان لی وارد شدن که درواقع زیر دست های مینسو بودن
مینسو با ذوق دست هاش را به هم کوبید و روبه جمع با ذوق گفت
مینسو : بیاید مهمونی را شروع کنیم
وکلا سریع جوری که انگار برنامه ریزی شده باشه برگه های خاصی را روی میز جلوی هر شخصی گذاشتن همه سریعا شروع به خوندن قراردادها کردن حتی سورین و بچه هاهم کپی قراردادها را داشتن و میخوندن
همه با چشم های متحیر به برگه هایی که عملا تمامی شرکت و کارخونه هارا ادغام میکرد نگاه کردن غیر از سورین و مینسو که از تمامی چیز ها خبر داشتن چراکه مینسو این نقشه اش را به سورین گفته بود که اگه مجبور شد قرارداد را امضا کنه این کارا انجام بده
توی قرارداد های همه یک چیز نوشته شده بود و جوری ورق برگشته بود انگار زمین زمینه بازی مینسو
پدر جنی: من قبول میکنم
و بعد خودش مهرش را در اورد و روی برگه کوبید و بعد اون تمامی سهامدار های بزرگش
بعد اون پدر سورین بی مکث برگه را مهر کرد
اقای لی با اخم به برگه ها خیره بود و نیم نگاهی به اقای چویی انداخت
الکس : ولی من با تو قرار داد میبندم
مینسو: درسته ولی اونا هم میشن شرکای من و هرکی که امضا کنه درواقع از خرابی ها در امان وگرنه خودم نابودش میکنم
و مشتش را روی میز کوبید و به اقای چویی نگاه کرد
این کاملا اعلام جنگ بود
اقای چویی اومد بلند بشه که با حرف اقای لی متوقف شد
اقای لی: امیدوارم بدونید که سه تا خانواده قدرت تخریب یکی را داره
و بعد اون صدای کوبیده شدن مهرش روی قرار داد بود
اقای چویی با خشم دوباره نشست و شروع به خوندن مفاد قرارداد جلوش کرد و وکلا و سهم دارهای پشتش هم همینطور
این مفاد کاملا با سه تای دیگه متفاوت بود و مشخص بود که مینسو براش احترامی قائل نشده ولی مجبورا قبول کرد و بی هیچ حرفی مهرش را زد
این دفعه وکیل اصلی تمامی برگه های مهر شده را چک کرد و جمع کرد و برگ اصلی را به الکس داد
مینسو:شرایط من کاملا توش ذکر شده
الکس شروع به خوندن کرد
همه چیز نرمال بود و مشکلی نبود
این حتی بیشتر به سودش تموم شده بود که وقتش را برای نابودی اون خانواده ها و شرکت ها نزاره و این اتحاد براش برد بزرگی بود

با لبخند مغروری تمام قرارداد را خوند که به قسمتی رسید که اون لبخند روی لبش خشک شد و متعجب پرسید
الکس: این دیگه چیه ؟ داری واقعا میگی توی شرکت خودت میخوای پاره وقت کار کنی؟
مینهو: احتمالا نمیدونی امروز فارق التحصیل شده و تازه اون باید دانشگاهم بره
الکس : و دقیقا چرا فکر میکنی توانشا داری؟
سورین : همینطور که اون شرکت خودش را هم همینطور اداره کرد و اینقدری موفق بوده چشم تورا بگیره
الکسدوباره شروع به خوندن ادامه قرار داد کرد و با رسیدن به اخر قرار داد به منشی شخصیش که تا اون لحظه ی گوشه اتاق بود و پرونده ای بزرگ که هاوی برگه های قرارداد استفاده نشده بود اشاره کرد
منشی سریعا مهر را به الکس داد و الکس به راحتی مهر را زد
وکیل منسو با دیدن خرده شدن مهر از جاش بلند شد و برگه های قرارداد را برداشت و همه را به سمت مینسو برد مینسو با نگاهی سرد مهرش را از دست وکیل گرفت و به ریلکسی تمام مهرش را پای قرارداد ها کوبید و با لبخند همیشگیش از جاش بلند شد و درحالی که دست سورین را گرفته بود و برای بچه ها صبر کرده بود تا بلند بشنم به وکیلش اشاره کرد تا نمونه های قرارداد را به افراد حاظر بده
درحالی که منشی درحال پخش قرارداد ها بود مینسو با خنده گفت
مینسو:از شراکت با همه ی شما خوشحالم از فردا قراره همدیگه را بیشتر ببینیم
با رفتن گینسو پوزخند الکس از صورتش محو شد و با سردی به برگه ی روبروش که ارم مهر عجیب مینسو کنار مهر خودش خودنمایی میکرد نگاه کرد و از اشنا بودن نشان اون مهر متعجب شد که صدای اقای چویی ناگهان بالا گرفت و به اقای لی پرید
اقای چویی: این دیگه چه مسخره بازی ایه اون چرا از ارم شرکت های دیگه به عنوان مهرش استفاده میکنه
الکس تازه یاد ارم شرکت های جدید عجیبی که بدون رئیس ولی با مدیرعامل های قوی ادره میشد و روز به روز درحال پیشرفت بود افتاد توی تحقیقاتش به اون ها هم برخورده بود ولی رئیسی پیدا نکرده بود برای همین بیخیالش شده بود
الکس تازه به اصل ماجرا پی برد که صدای اقای لی بزرگ یعنی پدر بزرگ مینسو تمامی شک ها و پچ پچ های به وجود اومده را قطع کرد
اقای لی بزرگ : وقتی تمامی اون شرکت ها برای خودش مشکلی درمورد این ماجرا نمیبینم
همه سکوت کردن
و الکس درهمون لحظه مطمعن شد که شخص عالی ای را برای کمک به ساخت پادشاهیش انتخاب کرده
********
با خروجشون از اون هتل کذایی همشون نفس حبس شدشون را بیرون دادن
جنی با اخم بهسمت مینسو رفت و محکم یکی تو سرش کوبید
جنی: الهی خودم قبرتا بکنم کس.کش یکی از این چیزا را به ما نگفتی نمیگی من از استرس اونجا جون میدم
مینهو هم به مینسو نزدیک شد و متقابلا همین کارا کرد البته محکم تر به قدری که مینسو از دید سرش را توی دستش گرفت
مینهو:احمق.پس بگو اون ویکلای بدبختا برای چی اون سه روز توی خونت حبسوش کردی تا قراردادهارا اماده کنن
مینسو:اشغالا منم نمیدونستم اه حالا بدبختیم هزار برابر شد
مینسو که انگار تازه فهمیده بود چه گوهی خورده با قیافه ای زار و ناراحت به بچه ها که دورش کرده بودن نگاه کرد و با صدای مظلومی گفت
مینسو:من چه گوهی خوردم الان؟
بکهیون که اولین بار بود که اون قیافه ی زار و خنده دار را از مینسو میدید بی اراده زد زیر خنده و بعد اون همه ی بچه ها شروع به خندیدن کردن که مینسو جوری که انگار عصبی بشه با خشم گفت
مینسو: احمقا من اول جوونیم بود الان دستی دستی شدم رئیس هرچهارخانواده و خودما بدبخت کردم این نقشه ی اخرم بود اخه چرا اینا اجرا کردم

یک ساعت بعد همه توی خونه مینهو جمع بودن و درحال جشن گرفتن فارق التحصیلی و قبول شدن همشون توی دانشگاه های معتبر و عالی بودن ولی متسفانه هرکدومشون قرار بود به یک کشور دیگه برن و این یعنی جدایی اون دوست ها

*********
کامنت و ووت فراموش نشه

My omegaWhere stories live. Discover now