دفتر مدرسه_صبح روز بعد
جونگوک پشت میز نشسته بود و سرش با برگه های مقابلش گرم بود انگار که داشت برگه امتحانی چک میکرد که ضربه ای به در خورد جونگوک نگاهش را سمت در برگرداند که در به ارامی باز شد جونگوک با دیدن مایکل لبخندی زد پسرک مشخص بود معذب است خب هرچقدر هم دانش اموز خوبی باشید دفتر مدرسه همیشه خوف داره بی هیچ دلیلی
جونگوک :بیا تو مایک.... موضوع چیه؟....
مایکل سرش را پایین انداخت و رو به روی میز جونگوک ایستاد و با گوشه برگه ای شروع به بازی کرد انگار برای زدن حرفش داشت جوانب میسنجید جونگوک سرش را پایین تر اورد و نگاهی به سر پایین افتاده مایکل کرد و دستش را جلوی صورت مایکل تکان داد و گفت: هی پسر حالت خوبه؟....
مایکل که انگار از دنیای دیگه ای بیرون کشیده شده بود با استرس به جونگوک خیره شد جونگوک دستش را روی دست مایکل گذاشت و گفت : چی شده ؟.....چرا ترسیدی؟.....
مایکل کمی این پا و ان پا کرد در اخر گفت: نمیدونم این مسئله ربطی به مدرسه داره یا نه ؟
جونگوک چهره جدی تری به خود گرفت و پرسید: داری نگرانم میکنی......
مایکل نفس عمیقی کشید و گفت: چند روز پیش بعد مدرسه جلو در مدرسه چند نفر میخواستن به یه دختر بچه قلدری کنن و خب رفتم جلو که کمکش کنم و من مطمئنم که هیچ ضربه ای به دختر وارد نشد ولی......
جونگوک سعی میکرد عصبانیتش را کنترل کند تا دقیق متوجه شود جریان چه بوده است بعد چند ثانیه مایکل ادامه داد: دستش رو که گرفتم بلندش کنم چند قدمی ازم دور شد وقتی ترسش ریخت دستم رو گرفت ولی من متوجه سیاهی دور مچ دستش شدم کبود بود و میدونم کارم اشتباه بود ولی از همکلاسی هاش پرس و جو کردم متوجه شدم اون دختر تو هیچ کلاس ورزشی شرکت نمیکنه که مجبور باشه لباس های ورزشی بپوشه یا جلو بقیه لباس تعویض کنه ......
جونگوک نفس عمیقی کشید و گفت: اسمش چیه....
مایکل ارام گفت:تینا......تینا لی.....
جونگوک سری تکان داد و گفت :میتونی بری من رسیدگی میکنم.......
مایکل دهن باز کرد تا حرفی بزند که جونگوک میان حرف او پرید و گفت: نگران چیزی نباش بسپرش به من.....
مایکل نامطمئن سرش را تکان داد و از دفتر خارج شد جونگوک کمی فکر کرد این اسم زیادی براش اشنا بود تینا لی....
بیخیال باقی برگه ها شد و سمت قسمت پرونده های دانش اموزان رفت و شروع به بررسی پرونده ها کرد از بین دانش اموزان سال اولی پروند دخترک را بیرون کشید و شروع به بررسی کرد و با دیدن نام پدر لحظه ای شوکه به پرونده نگاه کرد و شماره یونگی را گرفت چند ثانیه بعد صدای خواب الود یونگی داخل گوشش شنیده شد: دلیلت باید محکم باشه کیم جونگوک.......
جونگوک زمزمه کرده : دختره لی رو پیدا کردم.....من برگشتم 😁😁😁 نویسنده بدقول فقط خودم اصلا هرچی بگید حقمه ولی دوستم داشته باشید من دوستون دارم💜😘
YOU ARE READING
جرمی به اسم تفاوت (فصل ۲)
Romance_خانم اجازه؟ +چیشده جک؟ -خانم مگه میشه یه نفر دوتا بابا داشته باشه؟ +این خیلی احمقانه است جک کی همچین حرفی بهت زده؟ پسر بچه با لبخند خبیثی گفت:اخه تینا دوتا بابا داره.... و نگاه معلم روی دختری که گوشه کلاس سعی در کنترل اشک هاش داشت خیره ماند راست می...