53

219 36 35
                                    

منزل دنیل _ دقایقی بعد

جیمین با دیدن جنازه زن نفس کلافه ای کشید و گفت: اینم مدرک......میتونی مجوز بگیری؟......
مونبین گفت: همین الان درخواست دادم ........چند تا عکس هم گرفتم از ویدئو ضمیمه کردم ....... تا چند ساعت دیگه نتیجه مشخص میشه......
جیمین گفت: چند ساعت؟.......
مونبین گفت: مراحل اداری وقت گیره.......
صدای یونگی بلند شد و گفت: من دخترم و همسرم اون تو ان بعد میگی مراحل اداری........
مونبین کلافه گفت: تلاش می‌کنم زودتر بگیرم .......
جونگوک گفت: جیمین بیا بیرون........
جیمین گفت: تا وقتی اون دوتا اینجان ......نمیام.......
تهیونگ گفت: جیمین یونگی تو شرایط خوبی نیست......بیا بیرون تا بلایی سرش نیومده.......
جیمین ناراحت گفت: یون.......
یونگی با صدای پر استرسی گفت: بله؟‌‌‌‌......
جیمین از انباری خارج شد و سمت پنجره رفت و گفت: من بهت قول دادم اتفاقی نیافته........بهم اعتماد نداری؟.......
یونگی گفت: دارم .......
جیمین کنار پنجره نشست و گفت : پس نگران نباش.......
جیمین کنار پنجره نشست و به مکالمات داخل اتاق گوش داد تینا رو به دنیل گفت: مامانم کجاست؟........
دنیل پوزخندی زد و گفت: جایی که تو هم به زودی میری پیشش .......
تینا قدمی جلو برداشت و گفت: حواست رو خوب جمع کن .......من دیگه اون دختر بی پدر نیستم هااااا.... مواظب کلمه به کلمه حرفات باش........
سارا خنده بلندی کرد و گفت: زیادی جو گرفته تورو جوجه.......
و اشاره ای به مایکل کرد و گفت: تو هم مثل این یه روز مجبور میشی رو پدرت اسلحه بکشی..........
مایکل شوکه گفت : منظورت چیه؟........
سارا گفت: اوه پسر بیچاره من........ هنوز نمیدونه مادر اصلیش .......فرمانده پارک بود .........
رنگ از چهره مایکل پرید و سارا با صدای بلند خندید و گفت: یادته.......اوه چطور میتونی فراموشش کنی.......تو دقیقا یه گلوله توی سینه اش زدی......... اونم برای محافظت از من.......وایی مایکل ........من ممنونم......... شاید اگه تو اون کار رک نمیکردی من چند سال پیش زندگیم نابود میشد.........
مایکل اما نمیشنید و چیزی نمی‌دید نگاهش به چشم های جیمین پشت پنجره خیره بود چشم هایی که نفرت رو میشد از همینجا خوند ولی به کی با این نفرت نگاه میکرد ؟ مایکل.....سارا.....دنیل....یا تینا..... مایکل کنترلش رو از دست داده بود و سمت سارا حمله کرد تینا جیغ کشید و دنیل خودش رو دخالت داد درگیری بین سارا و مایکل زیادی جدی بود صدای داد یونگی بلند شد: جیمین دخالت نکن.......مونبین تو راهه......
جیمین برق چاقو رو تو دست های دنیل دید و چاقویی که توی پهلوی مایکل رفت و داد از سر درد مایکل و جیغ ترسیده تینا باعث شد جیمین با سنگ شیشه رو بشکنه و وارد شد جمع با دیدن جیمین رنگ از رخشون پرید سارا پوزخندی زد و گفت: به پسر بزرگ خانواده پارک......مشتاق دیدار.......
و جیمین توجهی به فریاد افراد پشت گوشی که اسمش رو صدا میزدن نکرد.

ادامه دارد......
کامنت یادتون نره......دوستتون دارم.....

جرمی به اسم تفاوت (فصل ۲)Where stories live. Discover now