مدرسه _ صبح فردا
یونگی پشت سر تینا که عصبی سالن رو سمت کلاسش طی میکرد وارد سالن شد جونگوک با دیدن یونگی متعجب گفت: اینجا چیکار میکنی؟.......این چرا انقدر آتیشی بود؟.......
یونگی کلافه چشمی چرخوند و گفت: جونگوک خواهش میکنم تو دیگه نه.......... از دیشب جنگ اعصاب داشتم.........
جونگوک تک خندی کرد و گفت: واقعا؟......یعنی چیزی هم وجود داره بتونه تو رو حرص بده؟.......
یونگی سمت دفتر رفت و گفت: چرا این و جیمین متوجه نمیشن من حالم خوبه؟........تو اون خونه تنها میپوسم.......... کارام هم تو مدرسه سنگین نیست که........ فقط تدریسه........
جونگوک پشت سر جونگوک وارد دفتر شد و گفت: من جای تو بودم این فکر رو نمیکردم......... اینا هیولان........
یونگی کلافه گفت : میدونی حس میکنم تنها جایی که جیمین از من حرف شنوی داره فقط تخت خوابه ........تو بقیه موارد اصلا من به شست پاش هم حساب نمیکنه.........
جونگوک خندید که صدای جین از پشت سرشون بلند شد: این مشکل ژنتیکیه ........بکهیونم اصلا براش من مهم نیستم........
یونگی لبخندی زد و گفت: خب پس همگی ریدیم؟........
جونگوک گفت: فقط هوسوک شانس آورده نامجون جونش درمیاد براش........
جین با خنده سرش رو تکون داد و گفت: اوه......اره...... خواهشا یادم ننداز........
یونگی متعجب گفت: چی شده مگه؟........
جونگوک گفت: بیخیال عین این زن ها نشستیم پشت شوهرامون غیبت میکنیم........پاشید بریم سرکلاس ......
و به سمت سالن رفت یونگی داد زد: اصلا هم معلوم نبود پیچوندی........
جونگوک خندید و گفت: آقای پارک کلاس اولتون با دختره آقای مینه.........
و انگشت شستش رو زیر گردنش به نشانه کله ات کنده است کشید و وارد یکی از کلاس ها شد جین نگاهی به یونگی کرد و گفت: بهتری؟....
یونگی گفت: هنوز هضمش برام سخته......... ولی خوبم نگران نباش.......
جین لبخندی زد و گفت:شب میبینمت.......
یونگی گفت:اره ....... جیمین تقریبا خونه رو بهم ریخته ......
جین گفت : چرا؟......
یونگی خنده ای کرد و گفت: میدونم مسخره است ولی ذوق داره .......دایی شوهرش داره میاد.......
جین بلند بلند خندید و گفت: پس به خاطر همون فرار کردی؟......ترسیدی کار بکشه؟........
یونگی خنده دندون نمایی زد و گفت: بهش نگی هااااا......زنده ام نمیزاره........
جین جلوی یکی از کلاس ها ایستاد و گفت: میبینمت.......
یونگی سرش رو تکون داد و وارد کلاس بعدی شد همه از جا بلند شدن یونگی نگاهش رو بین بچه ها چرخوند و با دیدن اخم های تو هم رفته تینا نفسی کشید و کنار میز ایستاد بعد از دقایقی که به معرفی خودش و بچه ها گذشت جک ترسیده نگاهی به یونگی کرد یونگی پرونده ای از کیفش خارج کرد و رو به بچه ها گفت: یکی از بچه های این کلاس بیشترین تلاش رو برای پذیرش تو مدرسه کیم ها کرد........
همه متعجب نگاه کردند یونگی گفت: اولین چیزی که برام توی ورود به این مدرسه جالب بود افکار عجیب بقیه درباره مدرسه کیم ها بود.........
سارا گفت: اقا افکار ما عجیب نیست اونا عجیبن........
یونگی لبخندی زد و گفت: مدرسه کیم ها صرفا برای بچه ها با گرایش متفاوت نیست........
مایک گفت: ولی میگن تنها شرط پذیرش اینه.......
یونگی نگاهی به جک کرد و گفت: تو چرا بهشون نمیگی شرایط چیه؟........تو تقریبا هرسال برای ورودی امتحان دادی........
نگاه متعجب همه سمت جک چرخید جک گفت: من.......من........
یونگی پوزخندی زد و گفت: اون مدرسه سه سطح مختلف داره ........ درسته بچه ها با گرایشات مختلف توش هستند و آزادن........ و هیچکس حق توهین بهشون رو نداره........ اون مدرسه ......مدرسه آیه که بچه ها یا باید هوش بالا داشته باشند یا هنر خاص یا استعداد خاص و جک هیچ کدوم از اینا رو نداشتی........پس دلیلی نداره تینا مین رو فقط چون دوست نداشت اونجا ادامه بده به سخره بگیری..........
جک خواست دهن باز کنه که یونگی از جا بلند شد از داخل پرونده برگه هایی خارج کرد و روی میز بچه ها گذاشت و گفت: شما هرچقدر نمرات بالایی داشته باشید دلیل نمیشه داخل مدرسه پذیرفته بشید...... ولی اگه سطح معدل پایین هم دلیلی بر حذف شدن شما نیست...... این برگه ها سری سوالات هوش مدرسه است میخوام که با دقت جواب بدید تا تکلیف همه روشن بشه..........
سارا گفت: خب این همه کار برای چیه؟.......مگه فرقش با مدارس دیگه چیه؟......
یونگی گفت: شما اگه از اون مدرسه فارغ التحصیل بشید مستقیم وارد شرکت های زیر نظر هلدینگ مین میشید........ و دغدغه کار براتون وجود نداره........
برگه ها بین همه پخش شد فقط تینا بود که برگه نداشت یونگی گفت: تا پایان کلاس بهتون وقت میدم ....... این بیشترین تایم امتحان تمام این چند سال مدرسه کیم هاست.....
بچه ها مشغول حل سوالات شدند جک برگه اش رو نگاه کرد با دیدن سوالات شوکه شد این خیلی سخت بود ولی جمله ای که نوشته شده بود غیر ممکن بود
(از تینا معذرت بخواه و بگو کمکت کنه)
نگاه جک سمت یونگی چرخید یونگی لبخند حرص دربیاری زد و با دست به تینا اشاره کرد و جک خودش رو روی صندلی تکون داد و سرش رو روی میز میکوبید همه نگاهشون سمت جک برگشت یونگی گفت: من منتظرم جک..........ادامه دارد......
دوستتون دارم........کامنت یادتون نرههههههه..........
شما جای جک بودید معذرت خواهی میکردید جلوی همه؟..........یا بیخیال تمام آپشن های مدرسه کیم ها میشدید؟........
YOU ARE READING
جرمی به اسم تفاوت (فصل ۲)
Romance_خانم اجازه؟ +چیشده جک؟ -خانم مگه میشه یه نفر دوتا بابا داشته باشه؟ +این خیلی احمقانه است جک کی همچین حرفی بهت زده؟ پسر بچه با لبخند خبیثی گفت:اخه تینا دوتا بابا داره.... و نگاه معلم روی دختری که گوشه کلاس سعی در کنترل اشک هاش داشت خیره ماند راست می...