82

248 36 79
                                    

مدرسه_ صبح روز بعد

تینا خسته از تنش های این چند روز کوله اش رو روی میز رها کرد قطره اشکی که داخل چشم هاش حلقه زده بود رو پس زد و خودش رو روی صندلی رها کرد و از پنجره به بیرون خیره شد جک وارد کلاس شد و با دیدن تینا گفت: اوه خدای من ببین کی یادش افتاده یه بچه مدرسه آیه.........
تینا توجهی به جک نکرد جک روی صندلیش نشست و با هیجان گفت: بچه ها ......میدونستید بابای من هم تو مدرسه کیم ها درس خونده؟.........
و سریع تصیح کرد و گفت: البته قبل از اینکه اونجا تبدیل به مدرسه عجیب و غریب ها بشه.........
تینا باز هم توجهی نکرد جک گفت: بابام میگه اونجا توسط یه روح که میخواسته یکی از دانش آموز ها رو آتیش بزنه طلسم شده........
تینا تک خنده ای کرد و گفت: و تو باور کردی؟.......
جک گفت: پدر من دروغ نمیگه........
تینا گفت: دروغ نگفته......... فقط اون روحی که میگه خودشه........
جک عصبی گفت: درست صحبت کن.......
تیناگفت : پدر تو بابای منو داشته اتیش میزده........بعد اومده میگه مدرسه توسط یه روح تسخیر شده.........بعد من درست صحبت کنم؟.......
جک از جا بلند شد که معلم وارد کلاس شد بچه ها به اجبار نشسته اند و معلم شروع به صحبت کرد
جک گفت: خانم اجازه؟.....
خانم هان: بله جک؟.
جک:خانم میشه یه نفر دوتا بابا داشته باشه؟.....
خانم هان:این مسخره بازیا چیه جک؟.......معلومه که نه.......
جک لبخند خبیثی زد و گفت: ولی‌ تینا دوتا بابا داره......
راست می‌گفت اون دختر که انتهای کلاس با چشم های اشکی نشسته بود دوتا پدر داشت و یکیشون تازه تا دم مرگ رفته بود خانم هان متوجه شد که کنترل اشک تینا هر لحظه داره سخت تر میشه رو به تینا گفت: پدرت داره میاد دنبالت میتونی بیرون کلاس منتظر باشی......
تینا سرش رو تکون داد و گفت:نمیدونید برای چی؟.......
خانم هان گفت: نمیدونم.......فقط زودتر برو نظم کلاس بهم نخوره.........
تینا کوله اش رو برداشت و بی حرف از کلاس خارج شد خانم هان رو به روی نیمکت جک قرار گرفت و گفت: یه دفتر و خودکار دربیار........
جک سریع یه دفتر خارج کرد خانم هان گفت: تا فردا تمان صفحه های دفتر رو مینویسی .......من غلط کردم دیگه تینا رو اذیت نمیکنم........
جک شوکه گفت: این خیلی ظالمانست‌‌‌‌.........
خانم هان گفت: من فردا این دفتر رو میخوام........
جک گفت: آدم پولدار همینه........ حتی اگه عجیب و غریب هم باشه حق با اونه........
خانم هان گفت: تینا هیچ ربطی به پول باباش نداره........و تو پدرش رو دیدی؟........
جک دست به سینه گفت: دیدن یه آدم که به همجنس خودش رحم نمیکنه به چه دردی میخوره؟‌.........
خانم هان گفت: این مدرسه دوربین هاش صدا رو هم ضبط میکنه.......... و من خودم شنیدم تو حاظر بودی واسه معلم پارک پاهات رو باز کنی.‌‌........
جک عصبی گفت: چه ربطی به بحث داره.........
خانم هان گفت: ربط نداره تا وقتی ندونی آقای پارک همون مین یونگی پدر تیناست............
کلاس تو سکوت عجیبی فرو رفت و جک گفت: این.....این رو تینا.......
خانم هان گفت: این پدرش به حدی جذابه که تو هم حاظری براش پاهات رو باز کنی؟........نه نمیدونه......
جک خواست نفس راحتی بکشه که خانم هان گفت: ولی پدرش میدونه........


ادامه دارد..........
من رو به موتم از سردرد دعا کنید تا فردا زنده بمونم پارت دورهمی داریم😁😁😁😁
راستی دوست دارید از این پارت ها که از شخصیت ها سوال میپرسن بزارم براتون و سوالاتتون رو بپرسید یا خیلی لوسه؟......
و یه نکته داریم به آخر های فیک نزدیک میشیم 🥲🥲🥲
دوستتون دارممممم.........کامنت یادتون نرههههههه.........

جرمی به اسم تفاوت (فصل ۲)Where stories live. Discover now