30

257 40 41
                                    

دفتر یونگی_ صبح

تهیونگ وارد اتاق شد و گفت: پای پیرمرد وسطه.......
یونگی و مونبین نگاهی به تهیونگ کردن تهیونگ درحالی با احتیاط روی مبل می‌نشست گفت: آمار لی رو درآوردم.......
مونبین شوکه گفت: از کجا؟.......
تهیونگ متعجب گفت: ببخشید شما؟.......
مونبین خنده ای کرد و گفت: فکر کردم متوجه حضورم شدید که شروع به صحبت کردید.......من مونبین هستم از اداره آگاهی.......
تهیونگ لبخند مسخره ای زد و گفت: من کلا اول حرف میزنم بعد اطرافم رو چک میکنم...... منم کیم تهیونگ هستم خوش بختم......
یونگی کلافه گفت: میشه بگی جریان پیرمرد چیه؟.......
تهیونگ دوباره قیافه جدی گرفت و گفت : امارش رو دراوردیم لی تو پرونده گذشته اش یه گیه و اینکه چند هفته قبل از اینکه با مادر تینا ازدواج کنه مدام به دیدن  پیرمرد رفته بوده ........
مونبین گفت: ولی اون ازدواج کرده......
تهیونگ بشکنی زد و گفت: بینگو........ دقیقا مسئله همین‌جاست....... چرا یه گی باید با یه زن ازدواج کنه...‌‌‌‌
مونبین گفت: از اطلاعاتت مطمئنی؟.....شاید اشتباهی شده.......
تهیونگ گفت: دنیل لی هنوز با دوست پسرش در ارتباطه........
یونگی اخمی کرد و گفت: خب از کجا میدونی اون گیه؟........ اون میتونه یه بایسکشوال باشه.......
تهیونگ ابرویی بالا انداخت و گفت: اون هیچ رابطه ای با زنش نداشته ....... البته به جز ضرب و شتم.......
یونگی گفت: پس تانیا بچه کیه؟.......
تهیونگ کلافه گفت: راستش اینجا مسئله پیچیده میشه....... و خب باید قول بدی اروم باشی.......
یونگی دندون هاش رو با حرص روی هم فشار میده و میگه: میشه درست بنالی؟........
تهیونگ نفس عمیقی میکشه و میگه: اگه یادت باشه پیرمرد بعد جریان جین ترسید که این اتفاق دوباره تکرار بشه پس شروع کرد از هر پسر یه اسپرم گرفت و بانک اسپرم خاندان رو واسه خزعبلاتی که تو ذهنش داشت راه انداخت.........
یونگی سری تکون داد و تهیونگ ادامه داد و خب من سر مسخره بازی برداشتم چند سال پیش اسپرم جیمین و جونگوک و نامجونم به اون بانک اضافه کردم.......
یونگی کلافه گفت : میدونم این چیز ها رو ....... فقط ربطش رو نمیفهمم......
تهیونگ کلافه گفت: الان میگم ربطش رو ....... ببین مردی که همسر اول مادر تینا بود عقیم بود.......
یونگی و مونبین شوکه به تهیونگ خیره میشن و تهیونگ ادامه میده : من چند سال پیش متوجه شدم که یکی از اسپرم ها فروخته شده به یه خانواده ای ....... و خب به نظرم چیز مهمی نیومد پس اعلام نکردم حتی توجه نکردم که چرا پیرمرد باید این کار رو میکرد ........ و پارسال دوباره یکی از اسپرم ها فروخته شد........
یونگی با شک گفت: و اون ها اسپرم کی بودن.......
تهیونگ با استرسی واضح گفت: آروم باش جان من میگم بهت......
یونگی گفت: تهیونگ حرفت رو بزن.......
تهیونگ گفت: اون ها خب میشه گفت....... اسپرم........ماله.......واقعیتش ماله.........
یونگی عصبی از جاش پرید و گفت: بنالللللل......
تهیونگ گفت: مال تو و جیمین بودن.........
یونگی شوکه به رو به رو خیره شد وگفت: پس .......پس......
تهیونگ گفت: اره تینا دختر توعه ...... و تانیا دختر جیمین.......


ادامه دارد........
اینم برای اون دونفری که گفتن یه پارت دیگه بزارم دوستون دارم......کامنت بزارید به ذوق بیام تند تند پارت بزارم 😁😁😁😁
راستی اون فیک جدیده رو هم براش کامنت بزارید اگه کامنت خوب بگیره ادامه اش میدم 😘😘😘

جرمی به اسم تفاوت (فصل ۲)Where stories live. Discover now