زیر زمین خونه نامجون _ ساعتی بعد
نامجون پشت سیستم نشسته بود و درحال چک کردن دوربین های اطراف بود و هر چند دقیقه چیزی رو روی برگه یاد داشت میکرد جیمین نگاهی داخل آینه گوشه اتاقک کرد و یقه کت چرمش رو مرتب کرد یونگی بانداژ بوکس رو دور انگشت هاش میپیچید و تهیونگ دستی به موتور گوشه اتاق میکشید تا از خرابی احتمالی جلوگیری کنه و جونگوک اسلحه ها رو چک میکرد و هوسوک درحال تنظیم برد و جاگذاری اطلاعات روی اون بود تهیونگ گفت: میشه بگی قراره چیکار کنیم؟......
یونگی نگاهی به جونگوک کرد و گفت: این پسر مایکل......تا چه حد قابل اعتماده؟.......
جونگوک خواست دهن باز کنه که نامجون گفت: اون بی خطره......میخوایش چیکار؟.....
یونگی پوزخندی به جونگوک زد و گفت: تا چه حد کله خره؟......
تهیونگ گفت: میشه اونو قاطی نکنیم؟.......
نامجون تک خندی کرد و گفت: میخوای دلیل بگا رفتنت الکی نباشه؟........
بقیه شروع به خندیدن کردن و جونگوک بیشتر خودش رو با اسلحه ها مشغول کرد که تهیونگ گفت: اون فقط یه بچه است.......
یونگی سری به نشانه تاسف تکون داد و گفت: و تو به خاطر حسادت بهش به فاک رفتی........
تهیونگ عصبی گفت: میشه این موضوع رو تمومش کنی؟......
جونگوک گفت: مایکل رو برای چه کاری لازم داری؟.....
یونگی گفت: دنیل گیه.......مشخص نیست واسه چی میخوام؟.....
نامجون لحن جدی گرفت و گفت: یونگی این سواستفاده از بچه زیرسن قانونیه......
جیمین شونه ای بالا انداخت و گفت: نه وقتی اجباری توش نباشه......
جونگوک گفت: من باهاش صحبت میکنم.....
تهیونگ با لحن جدی گفت: چطور قراره بهش اعتماد کنیم......اون بچه میتونه تو ثانیه جبهه عوض کنه....
جیمین پوزخندی زد و گفت: نوچ نمیتونه......
هوسوک گفت: و چطور انقدر مطمئنی؟......
جیمین پرونده ای جلوی بقیه انداخت و گفت: مایکل خودش از کسایی که از دنیل ضربه خورده......
جونگوک شوکه پرسید: منظورت چیه؟.....
جیمین پشت سیستم نشسته و پوشه ای رو باز کرد و درحالی که تصاویر داخل پوشه رو نشون میداد گفت: مایکل یکی از بچه های تحت پوشش مدرسه است.....
بقیه سر تکون دادند جیمین ادامه داد: پس یعنی یتیمه..... وقتی پیداش کردیم اوضاع درستی نداشت و تقریبا ۱۰ ساله بود و تو وضعیت بدی بود...... کتک خورده و مورد آزار قرار گرفته بود.......ما برای اینکه خیلی بهش فشار نیاد زیاد پیگیر نشدیم ولی خب...... من متوجه شدم که بله ......مایکل از دست دنیل فرار کرده بوده...... واسه همین برای کمک به تینا خیلی تلاش کرد......
همه متعجب به هم نگاه کردند و جیمین صندلی رو به عقب فشار داد و گفت: پس اگه ازش بخوای کمکت میکنه......
جونگوک سری تکان داد و تهیونگ گفت: پس.....پس بزارید من باهاش حرف بزنم یونگی سری تکان داد و گفت: من و جیمین میریم نایت کینگ ......
نامجون گفت: نایت کینگ....
جیمین پوزخندی زد و گفت: کینگ به نایت کینگ برمیگرده......
هوسوک گفت: اونجا چرا .......مگه اونجا رو ندادید دست زک......
یونگی گفت: بیخیال ....... جیمین همیشه کینگ اصلی نایت کینگ........
هوسوک گفت: میشه پشتش درنیای؟......
یونگی دستش رو دور کمر جیمین پیچید و اون سمت خودش کشید و گفت: من تو اوج خریت هاش هم پشتش هستم....... کینگ نایت کینگ که تخصصشه.......
جیمین تک خنده ای کرد و بوسه ای روی لب های یونگی گذاشت که از هر طرف صدای عوق بلند شد و جیمین چشمی چرخوند و با هیجان دست یونگی کشید و گفت: پیش به سوی امپراطوری.......اینم بوکس کلوپ نایت کینگ تو پارت بعد میگم دقیقا چه جور جائیه
دوستون دارممم.....و طبق معمول منتظر کامنت هاتون هستم.....
YOU ARE READING
جرمی به اسم تفاوت (فصل ۲)
Romance_خانم اجازه؟ +چیشده جک؟ -خانم مگه میشه یه نفر دوتا بابا داشته باشه؟ +این خیلی احمقانه است جک کی همچین حرفی بهت زده؟ پسر بچه با لبخند خبیثی گفت:اخه تینا دوتا بابا داره.... و نگاه معلم روی دختری که گوشه کلاس سعی در کنترل اشک هاش داشت خیره ماند راست می...