مدرسه _ بعد از کلاس _ زمان حال
تینا حیاط روی نیمکت نشسته بود که جین کنارش نشست تینا کمی مودبانه تر نشست جین لبخندی زد و گفت: راحت باش......
تینا گفت: راحتم.....
چند دقیقه ای با هم به بچه ها خیره شده بودند که جین گفت: نمیخوای سوالی بپرسی؟.....
تینا گفت: جیمین همیشه میگه اگه چیزی لازم باشه خودش گفته میشه احتیاج به سوال اضافه نیست.....
جین لبخندی زد و گفت: اون واقعا آدم فوقالعاده آیه.....
تینا سرش رو تکون داد جین گفت: میشه ازت بخوام چیزی بهشون نگی؟.......
تینا شوکه نگاهش کرد و جین ادامه داد: اگه بفهمن همه چیز بهم میریزی........ مخصوصا زندگی نامجون و هوسوک.......
تینا سرش رو به طرفین تکون داد و دست به سینه گفت: چه تو چه هرکس دیگه ای نمیتونه بین عمو نامجون و عمو هوسوک یه میلی متر فاصله بندازه........
جین لبخندی زد و گفت: چرا اینجوری فکر میکنی؟......
تینا گفت: یه روز که خونشون بودم عمو هوسوک ناراحت بود گفتم چی شده ......چیزی نگفت تا عمو نامجون با یه دست گل بزرگ و یه کیفی که شبیه جوجه بود اومد واسه خودشم یه کیف شبیه هویج خریده بود......
جین تک خنده ای کرد و گفت: نامجون؟.......
تینا با خنده گفت: اره ......منم دقیقا مثل شما زل زده بودم بهش که عمو اومد هوسوک رو بغل کرد و گفت من از این غلطا واسه جینم هم نمیکردم سه روز منت کشی کنم هاااااا بیا آشتی........
صدای خنده جین بلند شد و بین خنده سرش رو تکون داد و گفت: اره واقعا........عمرا همچین کاری میکرد......
تینا لبخند پیروزی زد و گفت: دیدی ........پس فکر نکن به کسی آسیب میزنی........
جین گفت: چشم بانو......... ولی تا خودم آمادگی رو نداشتم لطفا به کسب چیزی نگو.......
تینا چشمی چرخوند و گفت: باشه .......نمیگم.......البته بگم هم کسی باور نمیکنه......
جین بوسه ای روی موهای تینا گذاشت و از جا بلند شد با رفتن جین صدای جک از پشت سر تینا بلند شد: از کسی که پدراش پاهاشون رو برای هم باز میکنن بعید نیس خودشم واسه معلم پاهاش رو باز کنه.........
تینا چشمی چرخوند و ازجاش بلند شد و مشتش رو تو صورت جک کوبید جک بینیش رو چسبیده بود تینا یقه اش رو گرفت و گفت : هواست باشه چی تو دهنت میاری ........ وگرنه مجبوری واسه بخشش واسه یکی از باباهام رو ساک بزنی.......
و یقه اش رو رها کرد و تینا به سمت کلاسش راه افتادادامه دارد.........
میدونم کم بود ولی تا شب یکی دیگه هم آپ میکنم 😘😘😘😘
کامنت فراموش نشه ......دوستون دارم......
YOU ARE READING
جرمی به اسم تفاوت (فصل ۲)
Romance_خانم اجازه؟ +چیشده جک؟ -خانم مگه میشه یه نفر دوتا بابا داشته باشه؟ +این خیلی احمقانه است جک کی همچین حرفی بهت زده؟ پسر بچه با لبخند خبیثی گفت:اخه تینا دوتا بابا داره.... و نگاه معلم روی دختری که گوشه کلاس سعی در کنترل اشک هاش داشت خیره ماند راست می...