مدرسه _ عصر همان روز
جونگوک بالاخره بین لیست تمام دانش اموزان سال اول توانسته بود که اسم تینا لی و اطلاعات شخصی اش را پیدا کند ولی عجیب بود این بچه در ظاهر و طبق مدارک هیچ مشکلی نداشت به جز اینکه در هیچکدام از کلاس های ورزشی شرکت نکرده بود جونگوک خیلی خوب یادش بود که یکی از بچه های سال اول همیشه خدا تایم های ورزش را کلاس حضور نداشت چندباری از بچه ها پیگیر شده بود و متوجه شده بود که دختر تایم های فعالیت های فیزیکی را کلا در کتابخانه میگذراند و خب جونگوک ترجیح میداد اخر ترم موقعه نمره دادن از تمام کتاب هایی که دختر خوانده بود از او امتحان بگیرد به جای اینکه مجبورش کند سر کلاسی باشد که هیچ علاقه ای به ان ندارد ولی با حرف هایی که مایکل زده بود کمی نگران شده بود و به خاطر این همه درک کردن دانش اموزان و فضا دادن به انها از خودش عصبی بود اخر محض رضای مسیح چرا به ذهن خودش نرسیده بود شاید ان دختر مشکلی دارد نگاهی به مسیر کلاس ها کرد حالا باید با او چه میکرد هیچ ایده ای نداشت که باید چجوری با ان دختر ارتباط بر قرار کند میپرسید چرا ؟ مشخص نیست جونگوک وسط نر ها بزرگ شده بود 😜 از بچگی بین جین و نامجون بود بعد مرگ جین هم مدرسه و درگیری با تهیونگ و پیدا شدن نامجون و جونگوک حتی تایم استراحتش را هم باشگاه بوکس میرفت و درک اینکه الان هیچ ایده ای نداشت تا چه کار کند عجیب نبود نمیتوانست برود و ضربه ای به پشت دخترک بزند و بگوید:چطوری؟ میخوای بگی بدنت چرا سیاه رفیق......
این خیلی مسخره بود کلافه دستی داخل موهایش کشید همه اطافیانش هم وضعیت مشابه داشتن به جز یونگی که یک خواهر داشت و تا جایی که یادش بود بیشتر شبیه سگ و گربه بودن تا خواهر و برادر سر همین مشکلات بود که سانا ۶ سال قبل رفته بود امریکا و هیچ کس خبری از او نداشت جونگوک کلافه بین مخاطبینش میگشت شاید کسی را پیدا کند و روی اسم جیمین مکثی کرد خب بین تمام افراد جیمین شاید تنها گزینه بود یعنی بین بد و بدتر ترجیح داد بد را انتخاب کند ولی الان مسئله دوتا بود حالا چجوری به جیمین میگفت که دختر اقای لی که بهش پیشنهاد سکس داده بود و جیمین تا حد مرگ زده بودتش دچاره مشکله و باید کمکش کنند مشخص بود که سمت دیگر صورت خودش دچار صانحه میشد و خب بهتر بود به این فکر نکنه که یونگی چه بلایی سرش میاورد بی حوصله سویشرتش را از روی صندلی برداشت و از مدرسه خارج شد و زمزمه کرد جیمین تنها گزینه است.....
YOU ARE READING
جرمی به اسم تفاوت (فصل ۲)
Romance_خانم اجازه؟ +چیشده جک؟ -خانم مگه میشه یه نفر دوتا بابا داشته باشه؟ +این خیلی احمقانه است جک کی همچین حرفی بهت زده؟ پسر بچه با لبخند خبیثی گفت:اخه تینا دوتا بابا داره.... و نگاه معلم روی دختری که گوشه کلاس سعی در کنترل اشک هاش داشت خیره ماند راست می...
