36

236 33 14
                                    

کلوپ نایت کینگ_ یک بامداد

جیمین وارد رینگ شد صدای تشویق ها بلند شد جیمین نگاهی به یونگی که گوشه ای ایستاده بود و تماشا میکرد انداخت و انگشت شصتش رو بالا آورد و یونگی هم انگشتش رو بالا اورد و با سر به مرد اشاره کرد جیمین گوشه رینگ ایستاده بود و دث وسط رینگ درحال فریاد کشیدن بود تا توجه رو به خودش جلب کنه داور وارد رینگ شد جیمین و دث رو به روی هم قرار گرفتن دث نگاهی به جثه جیمین کرد و با مسخره گفت: کینگ؟........لعنتی تو یک چهارم منم نیستی.......بعد بهت میگن کینگ........
و شروع به خنده کرد داور اجازه شروع مسابقه رو که داد قبل از اینکه دث حتی فرصت عکس‌العمل داشته باشه جیمین ضربه محکمی به فکش زد دث چند ثانیه گیج شده بود که جیمین ضربه ای به سینه اش زد و دث روی زمین افتاد صدای خوشحالی جمعیت بلند شد جیمین مقابل دث قرار گرفت و گفت : هی ...... پاشو لعنتی .......من اومدم وقتم رو بگذرونم........حتی شروع هم نکردم که ........
دث عصبی از جاش بلند شد و به سمت جیمین حمله کرد جیمین پوزخندی زد و گفت: حالا شد......
ضربه رو به رون پای دث زد و به محض خم شدن دث مشت بعدی از زیرفک زده شده دث عقب رفت و جیمین گفت: یه نکته .......برای مبارزه هوش مهمه نه قدرت.......
دث نگاه عصبیش رو به سمتش انداخت جیمین از دور خیز برداشت و با جفت پا تو صورت دث ضربه زد و دث نیمه هوشیار به زمین افتاد جیمین سمت صورت دث خم شد و گفت : میدونی چرا بهم میگن کینگ؟.......چون تا حالا هیچ کس نتونسته یه مشت هم بهم بزنه........
و بدون توجه به تشویق مردم و برنده شدنش از رینگ خارج شد و به مردی که مسئول رینگ بود گفت: مرتبش کن ........فردا میخوام ببینمش.......
مرد سری تکان داد و جیمین سمت یونگی رفت و گفت: بهتره بریم پیش دخترا.......
و از کلوپ خارج شدند.

مدرسه _ صبح روز بعد

تهیونگ و جونگوک وارد حیاط مدرسه شدند تهیونگ نگاه کلافه ای به جونگوک کرد و گفت: واقعا نمیفهمم چرا؟.......چرا انقدر به این بچه مطمئنید.........
جونگوک تک خنده ای کرد و دستش رو روی صورت تهیونگ گذاشت و گفت: این ایده من نبوده........ ایده یونگیه........
تهیونگ سرش رو تکون داد و جونگوک بوسه ای روی لب های تهیونگ گذاشت که صدای اووووو گفتن دانش آموز ها بلند شد جونگوک سری به نشانه تاسف تکان داد و گفت: نوجوان های هورنی.......
وتهیونگ دستش رو دور کمر جونگوک گذاشت و به سمت سالن حرکت کرد که خنده جونگوک بلندتر شد و گفت: تو هنوزم میخوای ثابت کنی من ماله توام؟.......
تهیونگ گفت: الکی نصف این حیاط رو سینه خیز نرفتم برات که.......
و هردو باهم خندیدند و هیچ کدوم متوجه نگاه ناراحت مایکل نشدند. نگاهی که حسرت داشت. نگاهی که فریاد میزد معذرت میخواد. نگاهی که داد میزد چاره ای نداره.و نگاهی که بارونی شده بود مایکل زمزمه کرد: کاش میتونستم همه چیز رو عوض کنم.........امیدوارم شما بتونید مراقب اون دوتا بچه باشید......تا تبدیل به کثافتی مثل من نشن........
و قصد کرد که از مدرسه خارج شود که صدای تهیونگ رو شنید: مایکل......
مایکل متعجب به سمت تهیونگ برگشت و تهیونگ لبخند فیکی زد و گفت:میخوام باهم صحبت کنیم........
مایکل سری تکان داد و همراه تهیونگ راه افتاد.

دوستون دارم.......منتظر کامنت ها هستم 😘😘

جرمی به اسم تفاوت (فصل ۲)Where stories live. Discover now