منزل تهکوک _ عصر
نامجون وارد خونه شد و کنار هوسوک نشست جونگوک پرسید : تینا کو؟......
نامجون گفت: پیش لارا موند.......
تهیونگ سرش رو تکون داد و گفت: ولی باید زودتر برگرده........اگه شک کنن بهمون برای شون خطرناکه......
هوسوک گفت: پس جیمین و یونگی کجان؟........
جونگوک گفت: تماس گرفتم .......گفتن با تاخیر میان......
هوسوک گفت: میشه یکی بگه دقیقا قراره چیکار کنیم؟.......
تهیونگ گفت: مایکل تونسته دنیل رو قانع کنه که تو تیمه اونه....... اول باید بفهمیم چه بلایی سر مادر تینا اومده........
مونبین گفت: توی این چند وقت تقریبا یک هفته هیچ گونه ردی ازش پیدا نشده ......... و چون مدرکی وجود نداره ..........ما نمیتونیم حکم تفتیش خونه بگیریم.......
جونگوک گفت: بچه ها چی؟......
سولی گفت: اگه الان بخوابیم پرونده بچه ها رو بیاریم رو ....... باز هم نمیشه حکم تفتیش گرفت....... فقط به جرم ضرب و شتم و آزار جنسی دستگیر میشه.......
نامجون گفت: اونوقت ما سارا وانگ رو از دست میدیم......
صدای در بلند شد و جیمین و یونگی داخل اومدند تهیونگ نگاهی به جونگوک کرد و گفت:صدبار نگفتم رمز در رو به کسی نده.......
هوسوک دلخور گفت: شاید خواستن واسه تولدت جلو در حموم غافلگیرت کنن خب........
خنده همه بلند شد و مونبین و سولی نگاه سوالی به هم کردند که بقیه از جواب دادن شونه خالی کردند جیمین روی صندلی خودش رو رها کرد و گفت: با پیرمرد میخواید چیکار کنید؟........
تهیونگ نگاهی به یونگی کرد و گفت: بیا بشین دیگه......
و روبه جیمین گفت: پیرمرد چرا؟.......
جیمین نگاه پر از شیطنتش رو روی یونگی انداخت و گفت: پیرمرد از سارا وانگ مطمئنه که امنیتش رو تو این پنج سال تامین کرده ....... اول باید بین اونا اختلاف بندازیم.......
مونبین سرش رو تکون داد تهیونگ عصبی گفت : یونگی بیا بتمرگ دیگه.......
یونگی گفت : همین جوری راحتم....... بهتر میتونم تمرکز کنم........
جیمین که از خنده رو به کبودی بود سرش رو پایین انداخت و تهیونگ از جا بلند شد و یونگی رو روی مبل پرت کرد و اخم یونگی از درد یهو نشستن تو هم رفت و تهیونگ عصبی گفت: مرتیکه مگه با پاهات تمرکز میکنی؟.......
و بی توجه به چیزی سرجاش نشست مونبین گفت: واسه این ایجاد عدم اعتماد چه پیشنهادی داری؟.......
جیمین پوزخندی زد و گفت: من قبلا یه کارایی کردم.......
همه با تعجب به جیمین نگاه کردند جیمین گفت: قبل از فهمیدن دخالت سارا وانگ .......من شک کرده بودم که پیرمرد از یه جایی نخ میگیره........پس میخواستم اول رابطه و امنیتش رو خراب کنم.........
یونگی مشکوک گفت: و تو چیکار کردی؟.......
جیمین پوزخندی زد و گفت: از سم کمک گرفتم........
همه متعجب به جیمین خیره شدند و جیمین بیخیال شونه ای بالا انداخت جونگوک تک خنده شوکه ای کرد و گفت: تو دیوونه ای........این .......این دیگه زیادی........
جیمین لبخند دندون نمایی زد و گفت: همش تغییر سلوله دیگه.........چیز خواستی نیست که........
تهیونگ گفت: اگه پیرمرد همکاری نکنه چی؟........
جیمین شونه ای بالا انداخت و گفت: ما همین حالاشم احتیاجی به همکاری اون نداریم........
مونبین گفت: واسه پیدا کردن مادر تینا نیاز داریم........
جیمین سرش رو به نشانه منفی تکون داد و گفت: برای اون فقط به من نیاز دارید........ادامه دارد........
YOU ARE READING
جرمی به اسم تفاوت (فصل ۲)
Romance_خانم اجازه؟ +چیشده جک؟ -خانم مگه میشه یه نفر دوتا بابا داشته باشه؟ +این خیلی احمقانه است جک کی همچین حرفی بهت زده؟ پسر بچه با لبخند خبیثی گفت:اخه تینا دوتا بابا داره.... و نگاه معلم روی دختری که گوشه کلاس سعی در کنترل اشک هاش داشت خیره ماند راست می...