مدرسه _ همان دقایق
جونگوک و تهیونگ وارد مدرسه شدند با دیدن ضربه ای که تینا به صورت جک زد جونگوک کف دستش رو سمت تهیونگ گرفت و تهیونگ به دستش زد و هردو باهم گفتن: ایول......
و جونگوک با صدای بلندی گفت: اینه دختر ارشد مین یونگی......
تینا متعجب به سمت صدا برگشت و با دیدن تهکوک سمتشون دوید و گفت: عمو کوک.......عمو ته ته.......
و دراغوششون گرفت جونگوک تینا رو درآغوشش فشرد و گفت: چه خبر شده بود قهرمان کوچولو؟.......
تینا گفت: چیزی نبود.......میدونی حرف مفت ........احتیاجی به کمک شما نیست خودم از پسش برمیام .........
جونگوک سرش رو تکون داد و به سمت سالن اصلی حرکت کردند تهیونگ وقتی از کنار جک رد میشد گفت: هواست باشه.......یه روز مجبور نشی جلوی باباش رو زمین سینه خیز بری بگی غلط کردم........
و بدون توجه به چشم های متعجب جک از کنارش گذشت با ورود تینا داخل سالن چشمش به جین خورد و بلافاصله سمت جونگوک چرخید و با صدای بلندی گفت: عمو جونگوک ......
جونگوک شوکه گفت: چرا داد میزنی؟.......
تینا سرش رو کمی چرخوند و با ندیدن جین داخل سالن لبخند دندون نمایی زد و گفت: هیچی .......من .....من دیگه بهتره برم سر کلاس.......
تهیونگ سرش رو تکون داد و گفت: اره ما هم واسه ثبت نامه لارا اومدیم........ و یه سورپرایز هم داریم برات........
تینا گفت: عمو تهیونگ بارداری؟........
جونگوک با تمام توان خندید و تهیونگ شاکی گفت: اصلا همچین چیزی ممکنه؟.........
تینا شونه بالا انداخت و گفت: با این چیزی که من امروز دیدم دیگه اگه فیل ها هم پرواز کنن عجیب نیست.........
جونگوک بین خنده هاش نفس گرفت و گفت: چی دیدی؟......
تینا شانه ای بالا انداخت و گفت: مهم نیست .......
و وارد یکی از کلاس ها شد و جونگوک دستش رو پشت کمر تهیونگ گذاشت و گفت: عزیزم اروم راه برو واسه بچه خطر داره........
تهیونگ شاکی سمت جونگوک چرخید و وسط سالن دنبالش دوید و داد زد: میکشمت.......کیم جونگووووووووووووووک...........
و جین از گوشه در کلاس لبخندی زد و قطره اشکی که گوشه چشمش بود رو پاک کرد و زمزمه کرد: پونزده ساله ندیدمت پسرم.........پونزده سال........ممنونم که انقدر خوب بزرگ شدی........مرد شدی........خوانواده داری........پدر شدی........ ولی دلت برام تنگ شده عزیز دل جینی؟.........واقعا دلتون برام تنگ شده؟.........ادامه دارد........
کامنت یادتون نره.......دوستون دارم........

YOU ARE READING
جرمی به اسم تفاوت (فصل ۲)
Romance_خانم اجازه؟ +چیشده جک؟ -خانم مگه میشه یه نفر دوتا بابا داشته باشه؟ +این خیلی احمقانه است جک کی همچین حرفی بهت زده؟ پسر بچه با لبخند خبیثی گفت:اخه تینا دوتا بابا داره.... و نگاه معلم روی دختری که گوشه کلاس سعی در کنترل اشک هاش داشت خیره ماند راست می...