54

215 38 36
                                    

خونه دنیل _ چند دقیقه بعد

سارا و دنیل با دیدن جیمین پوزخندی زدند دنیل گفت: میگفتی در رو برات باز میکردم.........
سارا چشمی چرخوند و گفت: این تو خونشه که از در و دیوار بیاد داخل .........
جیمین دست هاش رو مشت کرد و گفت: بزار اونا برن......
دنیل به جیمین نزدیک شد و مقابل صورتش ایستاد و گفت: اونوقت چی به من میرسه؟........
جیمین عصبی گفت: بهت گفتم بزار اونا برن........
سارا روی مبل نشست و دستش رو بین موهای تینا برد و کشید جیغ تینا بلند شد جیمین نگران به تینا نگاه کرد سارا پوزخندی زد و گفت: میخوام ببینم حاضری برای نجاتشون چیکار کنی؟.......
جیمین عصبی قدمی به جلو برداشت که دنیل سینه به سینه اش ایستاد و گفت: عا .....عا ......عا...... اینجا من میگم چیکار کنی ........
جیمین با اخم به چهره دنیل خیره شد که دنیل گفت : بیا یه معامله کنیم ........ هر یک باری که بتونی من و سارا رو کام کنی یکیشون آزاد میشه..........
جیمین شوکه نگاهی کرد که دنیل دستش رو روی صورتش کشید مایکل داد زد : بهش دست نزن.......
تینا گفت: یونگی زنده ات نمیزاره........
سارا بیشتر موهای تینا رو کشید دختر دستش رو روی دست های سارا قرار داد و سعی کرد فشار اون دست ها رو کم کنه دنیل به دستش رو سمت لب های جیمین برد و گفت : این اصلا برای تو سخت نیست.......
جیمین اما تمام هواسش به فریاد های یونگی داخل گوشی بود اگه همینجوری ادامه میداد قطعا یه بلایی سرش میومد: جیمین.......دستش رو میشکنم.......
جیمین..........نزار دستش بهت بخوره.........
جیمین دست دنیل رو پس زد و تفی روی زمین انداخت و گفت: نه جرعتش رو داری نه توانش رو که آسیبی بهشون بزنی.......
سارا اخمی کرد و قسمتی از پیراهنش رو کنار زد و از کنار رون پاش اسلحه اش رو خارج کرد و روی شقیقه تینا گذاشت و گفت: خیلی خودت رو دست بالا گرفتی.......
جیمین نگاه ترسیده ای کرد دنیل بهش نزدیک تر شد و گفت: هی ........ آنقدر جدیش نگیر...... فقط یه سکسه........ بهت قول میدم که به تو ام خوش بگذره........
مونبین گفت: جیمین نیرو داره اعزام میشه......... یونگی هم داره میاد......... بیا بیرون از اونجا........
جونگوک به جای جیمین گفت: احمق اون الان تکون بخوره جون سه تاشون تو خطره.........
دنیل نگاه منتظرش رو به جیمین دوخت سارا با بی حوصلگی گفت: خب ........ زودباش .....لفتش نده......
جیمین کلافه بود نگاهی به دنیل که اروم درحال حرکت سمت سارا بود کرد و تینا که ترسیده به جیمین نگاه میکرد و صدای فریاد های یونگی جیمین نگاهی به اطراف کرد و روبه روی بدن دنیل به سمت پایین رفت دنیل با فکر اینکه جیمین موافقت کرده سرش رو با لذت عقب برد و گفت: افرین پسر خوب........
تینا و مایکل شوکه به صحنه مقابلشون خیره شده بودند و سارا تفنگ رو از کنار سر تینا برداشته بود و بلند بلند می‌خندید جیمین روی زانوهاش نشست و چاقویی که مایکل باهاش زخمی شده بود رو از کنار پاش برداشت و توی یک ثانیه به تینا گفت: سر رو بدزد .....
تینا سرش رو پایین آورد و جیمین چاقو رو سمت سارا پرت کرد دست سارا با چاقو داخل مبل پشت سرش میخ شد و صدای فریادش بلند شد مایکل از پشت سر پرید و اسلحه سارا رو از دستش کشید و جیمین با تمام توان به پایین تنه دنیل مشت زد و دنیل از درد روی زمین افتاد....

ادامه دارد.......
دوستون دارممممم.....کامنت یادتون نره.......

جرمی به اسم تفاوت (فصل ۲)Where stories live. Discover now