منزل یونمین _ دقایق قبل
یونگی خشکش زده بود جیمین نگران سمتش دوید و گفت: یون......یونی ........ نفس بکش........ یونگی ......عزیزم نفس بکش.........یونگی غلط کردم........نفس بکش........
و با دست روی صورت یونگی ضربه های آرومی میزد یونگی خیره به رو به رو گفت: میخوام ببینمش........شاید اشتباه کردی........این امکان نداره.........منو ببر ببینمش........
جیمین گفت: باشه میبرم.......بزار حالت جا بیاد میبرمت........ یونگی بشین.......بزار برات آب بیارم.........
یونگی سرش رو به نشانه نه تکان داد و گفت: من و ببر ببینمش.........
و با پاهای لرزونش از روی صندلی بلند شد جیمین گفت: یونگی.......الان ببرمت نمیتونی تحمل کنی........بزار حالت بیاد سرجاش........اینجوری از بین میری..........
یونگی به سختی مخالفت کرد و گفت: نه .......قول میدم نزدیکش نشم.......فقط ببر ببینمش ........شاید اشتباه کرده باشی.......ببر منو.......خواهش میکنم.......اصلا.......بگو کجا دیدیش خودم برم .........جیمین .......
جیمین گفت: نو نمیتونی با این وضعیت رانندگی کنی........خودم میبرمت ......
یونگی بلند شد و سمت خروجی رفت و جیمین سریع پشت سرش رفت و از روی اوپن یه شکلات برداشت و سمت یونگی گرفت و گفت: اینو اول بخور........بزار فشارت بیاد سرجاش........
یونگی شکلات رو باز کرد و داخل دهنش گذاشت و گفت: بریم........
جیمین بازوش رو گرفت و باهم سمت پارکینگ رفتند جیمین یونگی رو روی صندلی شاگرد گذاشت و خودش جای راننده نشست و از پارکینگ خارج شدندمدرسه تینا_ دقایق بعد
جیمین و یونگی داخل محوطه مدرسه بودند جیمین دست یونگی رو گرفت و وارد سالن شدند از کنار آخرین کلاس که میگذشتن یونگی خشکش زده و به معلم نگاه کرد نفس گرفت جیمین ترسیده بود وقتی سرش رو چرخوند متوجه شد جین و یونگی باهم چشم تو چشم شدن حال جین هم بهتر از یونگی نبود رنگش پریده بود تعادلش رو ازدست داد و وسط کلاس افتاد صدای دانش آموز ها که اسم آقای کیم رو فریاد میزدن بلند شد و جیمین نگاهی به یونگی کرد یونگی دستش رو سمت قلبش برد و گفت: اون ......اون خودشه......اون زنده است.........جیمین......اون دایی جین منه.......قهرمان من زنده است جیمین.......اون.......
و داخل اغوش جیمین از حال رفت جیمین بهت زده اسم یونگی رو فریاد میزد و یونگی رو درآغوش گرفت و سمت آمبولانسی که از قبل خبر کرده بود دوید پرستار اورژانس با دیدنش سمتش رفت و یونگی رو روی برانکارد گذاشت جیمین گفت: یکی هم تو کلاس حالش بد شده اونم ببارید.........ادامه دارد........
دوستون دارممممم.......کامنت فراموش نشه......
YOU ARE READING
جرمی به اسم تفاوت (فصل ۲)
Romance_خانم اجازه؟ +چیشده جک؟ -خانم مگه میشه یه نفر دوتا بابا داشته باشه؟ +این خیلی احمقانه است جک کی همچین حرفی بهت زده؟ پسر بچه با لبخند خبیثی گفت:اخه تینا دوتا بابا داره.... و نگاه معلم روی دختری که گوشه کلاس سعی در کنترل اشک هاش داشت خیره ماند راست می...