مدرسه جدید تینا _ یک ساعت بعد
تینا وارد مدرسه شد به درخواست خودش از مدرسه نامجون بیرون اومده بود و دوست داشت بدون اینکه قدرت نمایی کنه و بگه من وارث ارشد خانواده مین ام زندگی کنه ولی خب قدرت به وجود اومده که تو ازش استفاده کمی وگرنه اصلا به وجود نمیومد به نظرتون اینجور نیست؟ ......
تینا یک ماهی بود که با یه گروه از بچه ها به مشکل خورده بود ولی چیزی نمیگفت وقتی وارد شد متوجه جک و دار و دسته اش شد چشمی چرخوند و گفت: امروز نه........ این سری میزنم پاره اشون میکنم.......
جک با دیدن تینا چشم هاش برق زد و با پوزخند داد زد: اونی که امروز رسوندت اونی بود که میداد یا اونی بود که میکرد........دختره بی مادر .......دو پدره....
تینا تلاش کرد حرفی نزنه که اینبار جک رو به روش قرار گرفت و گفت: هی جواب بده....... میدونی خیلی برام مهم شده جدیدا.......
تینا پوزخندی زد و گفت: چیه ؟....... میخوای به کسی بدی؟....... باشه میگم بابا چندتا توصیه خوب بهت بکنه.......
نگاهی به سرتا پای پسر کرد و گفت: ولی واقعا کسی هست واسه یه همچین چیزی بلند بشه؟.....
و از کنار جک گذشته جک از بین دندان های بهم جفت شده گفت: حالت رو میگیرم........
تینا گفت: به همین خیال باش.......
و وارد سالن مدرسه شدکلاس _دقایقی بعد
تینا مشغول مرتب کردن وسایلش روی میز بود که جک عصبی وارد کلاس شد و داد زد: فکر کردی همه مثل پدر تو کثافتن.......که بخوان زیر بقیه بخوابن؟.......
تینا خنده بلندی کرد و گفت: الان ده دقیقه تو حیاط وایستادی تا بتونی اینو بگی؟.......
و چهره اش رو یهو جمع کرد و کاملا جدی گفت: اینکه تفکراتت اینه واسه خودت ارزش داره ولی یادت باشه اگه کسی اینجوری نباشه کنجکاوی هم نمیکنه.........اگه کنجکاوی ......یعنی خودتم یه کثافتی........ ولی از نوع حرومزاده اش........
جک خیز برداشت که سمت تینا حمله کنه معلم وارد کلاس شد همه سرجاشون نشستن به جز تینا که شوکه به مقابلش خیره شده بود معلم لبخندی به تینا زد و اشاره کرد بشینه تینا نفس عمیقی کشید و خودش رو روی صندلی رها کرد معلم شروع به صحبت کرد و گفت: سلام .......من معلم جدید شما توی درس تاریخ هستم........ و میدونید من خیلی وقته تدریس نکردم پس بیاید باهم کنار بیایم و سالی خوبی رو بگذرونیم......
بچه ها سرجاشون نشستن و معلم جدید شروع به آشنایی باهاشون کرد به اسم تینا که رسید متعجب گفت : مین تینا؟......
تینا از جاش بلند شد معلم با هیجان گفت: تو ....دختر مین یونگی ای..........
تینا سرش رو تکون داد جک از اونور گفت: این دوتا بابا داره......پس اینکه دختر کدومه معلوم نیست........
تینا بدون توجه به معلم گفت: من باز تست دادم میدونم دختر کی ام ........ تو برو تست بده ببین بچه کدوم تخمی.......شناس نامه مهم نیست.........
صدای خنده معلم بلند شد و گفت: تو به تست نیاز نداشتی تینا..........تو دقیقا خود .......خود دختر مین یونگی ای.......
تینا لبخندی زد و معلم جواب داد: من کیم سوکجینم.......
تینا شوکه به معلمش نگاه کرد و گفت: تو ........تو........تو.......یعنی......
معلم لبخندی زد و گفت: من دایی جین..........ادامه دارد........
هوووهووووهووووو خدایی اومدم هر اسمی بنویسم نشد جین بالا پایین پرید و با همون لحن معروف داد میزد بیشرف یه من اضافه ام خب بزار بیام دیگهههههههههه......... و بله......جین برگشتت😍😍😍😍😍
YOU ARE READING
جرمی به اسم تفاوت (فصل ۲)
Romance_خانم اجازه؟ +چیشده جک؟ -خانم مگه میشه یه نفر دوتا بابا داشته باشه؟ +این خیلی احمقانه است جک کی همچین حرفی بهت زده؟ پسر بچه با لبخند خبیثی گفت:اخه تینا دوتا بابا داره.... و نگاه معلم روی دختری که گوشه کلاس سعی در کنترل اشک هاش داشت خیره ماند راست می...