منزل یونمین_ چند دقیقه بعد
جیمین هنوز شوک زده بود واقعا چیکار قرار بود بکنه؟ و تهیونگ و جونگوک هرچه قدر سعی میکردند تا جیمین را متوجه اطراف کنن انگار بی فایده بود در همین گیر و دار بودند که صدای زنگ در بلند شد انگار یونگی قصد کرده بود اینبار اگر جیمین اجازه داد وارد خانه شود تهیونگ به سمت در رفت که صدای وحشت زده جیمین بلند شد:نه بازش نکن.....
تهیونگ نگاه متعجبی به جیمین انداخت و گفت:چرا؟.....
جیمین با صدایی که از عجز و ناچاری تحلیل میرفت گفت:نمیتونم تو صورتش نگاه کنم......
جونگوک شکه گفت:حداقل بگو چی شده؟......
جیمین نگاهی به جونگوک کرد که دوباره صدای زنگ بلند شد و بعد از چند ثانیه صدای زنگ گوشی جیمین بود که داخل اتاق پیچید با دیدن اسمی روی اسکرین افتادMy sweet smile( لبخند شیرین من) رنگ جیمین بیشتر پرید و اون واقعا نمیدونست الان چیکار کنه نگاهی به تصویر یونگی داخل ایفون انداخت اضطرابش مشخص بود واقعا چرا اون درب رو باز نمیکرد یونگی بلافاصله بعد از قطع تماس جیمین به جونگوک زنگ زد جونگوک نگاهی به جیمین کرد و تماس رو پاسخ داد و روی پخش گذاشت صدای نگران یونگی داخل اتاق پخش شد: جونگوک هر جهنم دره ای که هستی پاشو بیا خونه ما......
جونگوک نگاهی به جیمین کرد و گفت:چی شده هیونگ؟.....
صدای یونگی نگران بود گفت: جیمین امروز دچار سوتفاهم شده بود ولی اجازه نمیداد باهاش صحبت کنم وقتی اومد خونه دستش اسیب دیده بود نمیدونم چرا در رو باز نمیکنه ......
جونگوک گفت:مگه کلید نداری؟.....
یونگی زمزمه کرد:نمیدونم چرا باز نمیکنه ولی تا وقتی که اجازه ورود رو خودش بهم نده من قفل این در فاکی رو باز نمیکنم......زود باش بیا میترسم چیزیش شده باشه.......
و با صدایی که بغض و نگرانی ان هر لحظه بیشتر میشد گفت:خواهش میکنم ازت......
و جیمینی که انگار پرواز به سمت در دیگر دست خودش نبود درب را باز کرد و یونگی را در آغوش کشید و زمزمه کرد:تو دیوونه ای........
یونگی لحظه ای شکه شد ولی جیمین را درآغوش گرفت و زمزمه وار گفت:دیوونه تو.......
و اشک جیمین از گوشه چشمش چکید یونگی توجهی به اطراف نداشت انگار چشمش جز جیمین کسی را نمیدید جیمین را از اغوشش خارج کرد و نگاهی به جا به جای بدنش کرد و با نگرانی گفت:چیزیت که نشده ؟.....هان؟......
و باند دور دست جیمین را گرفت و نگاهی به چشمان جیمین کرد و گفت: جیمین من جز تو هیچ کس به چشمام نمیاد مخصوصا اون خواهر احمق خودم.......جیمین من.......من عاشق.......
و لب هایی که به بوسه دعوت شد و از ادامه حرف منصرف شد و جیمین ما بین بوسه ها زمزمه کرد:من متاسفم از این همه عاشق بودنم که باعث اذیتت شده..........
YOU ARE READING
جرمی به اسم تفاوت (فصل ۲)
Romance_خانم اجازه؟ +چیشده جک؟ -خانم مگه میشه یه نفر دوتا بابا داشته باشه؟ +این خیلی احمقانه است جک کی همچین حرفی بهت زده؟ پسر بچه با لبخند خبیثی گفت:اخه تینا دوتا بابا داره.... و نگاه معلم روی دختری که گوشه کلاس سعی در کنترل اشک هاش داشت خیره ماند راست می...