25

260 37 8
                                    

منزل یونمین _ عصر

همه با تعجب بهم خیره شده بودند جونگوک زودتر به حرف اومد و گفت : مادرت؟........
تینا اشک هاش رو نمیتونست کنترل کنه جیمین نگران به سمتش رفت و گفت: هی ...... تو میدونی ما قصد نداریم اذیتت کنیم .....فقط میخوایم کمکت کنیم......
تینا نفس عمیقی کشید و سعی کرد اشک هاش رو کنترل کنه و سرش رو تکون داد نامجون گفت: اگه دوست نداری میتونی چیزی نگی؟.....
تینا با چشم های اشکی نگاهی به نامجون کرد و گفت: واقعا؟...... یعنی اگه چیزی نگم نمیندازینم بیرون ؟......
جیمین اشک های صورت تینا رو پاک کرد و گفت: کسی نمیتونه تو رو از اینجا بیرون بندازه ........
تینا با گریه سرش رو داخل گردن جیمین فرو برد صدای پاهای کوچکی توجه همه رو جلب کرد نگاه همه به سمت تانیا که تاتی تاتی به آن سمت می آید کشیده شد و با دیدن استایل دختر بچه ای که چشمانش را می‌مالید لبخند روی صورت همه اومد

تینا با گریه سرش رو داخل گردن جیمین فرو برد صدای پاهای کوچکی توجه همه رو جلب کرد نگاه همه به سمت تانیا که تاتی تاتی به آن سمت می آید کشیده شد و با دیدن استایل دختر بچه ای که چشمانش را می‌مالید لبخند روی صورت همه اومد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

تهیونگ از جا بلند شد و تانیا را درآغوش گرفته نگاه تانیا سمت تینا کشیده شد و دست هاش رو باز کرد و زمزمه کرد: ت.....ت....ا...
تینا از بغل جیمین خارج شد و سمت تانیا رفت و به تهیونگ گفت: میشه بدیدش به من؟؟؟.....
تهیونگ سرش رو به نشانه تائید تکون داد و تانیا رو بغل تینا داد تینا سمت مبل گوشه اتاق رفت و چند تا از وسایل بازی که جیمین برای تانیا خریده بود رو دستش داد تانیا مشغول بازی شد جونگوک کنار تانیا رفت و نگاهش سمت پشت پای بچه کشیده شد و با دیدن رد کبودی با تعجب گفت: جیمین؟......
جیمین هومی گفت و جونگوک گفت: پای این بچه جایی خورده؟؟.....
جیمین با اخم گفت: چطور؟.....
جونگوک گفت: پشت پاش کبوده......
یونگی عصبی گفت: چی؟......
و همه سمت تانیا رفتند تانیا با دیدن شش تا آدم که بهش خیره شدن با ترس شروع به گریه کرد تینا سریع بغلش کرد و گفت: هی کسی اینجا کاریت نداره ......
تانیا هق هقی کرد یونگی کلافه گفت: تینا میشه صحبت کنیم ...... حداقل بگی رد این کبودی های لعنتی رو بدنتون چیه؟.......
تینا ترسیده گفت: تو ......تو از کجا میدونی؟......
جیمین گفت: تینا ما اتفاقی دیدیم امروز بدنت رو قصد بدی نداشتیم.......
اشک بیشتری داخل چشم های تینا پر شد تینا تانیا رو محکم در اغوش کشید و سمت اتاق رفت و گفت: شما همتون مثل همید.......
و در رو محکم کوبید و صدای گریه تانیا بلند شد همه شوکه بودند نامجون گفت: روی بدنش کبودی داره؟.....
یونگی سرش تکون داد و گفت: تمام بدنش کبودی داره....... انگار با کمربند یا وسیله این چنینی زده باشند........
جونگوک عصبی گفت: مرتیکه حرومزاده........
و گوشی اش رو برداشت و شماره ای گرفت تهیونگ قدمی سمت جونگوک برداشت ولی با نگاه ترسناک جونگوک دوباره سر جای قبلیش برگشت مخاطب پشت خط جونگوک جواب داد و جونگوک گفت: مایکل پاشو بیا به این آدرسی که میگم........
تهیونگ با شنیدن اسم مایکل اخمی کرد و پوزخند زد و جونگوک آدرس خونه یونگی رو داد و تماس رو پایان داد یونگی گفت: چه ربطی به مایکل داره؟.......
جونگوک گفت من حس میکنم اون یه چیزی میدونه......
نامجون سرش رو تکون داد و گفت: بهتر موضوع رو زودتر بفهمید وگرنه همه با هم زندانیم........
یونگی گفت: نمی‌ذارم اون حرومزاده برنده بشه......

ادامه دارد........

پ ن : عکس کاور تیناست
دوستون دارم 😘😘😘

جرمی به اسم تفاوت (فصل ۲)Where stories live. Discover now