67

221 36 61
                                    

بیرون کلاسی که جین و تینا داخل آن هستن _ دقایق قبل

جک و سارا داخل سالن بودند که صدای فریاد های تینا رو شنیدن و سمت کلاس رفتند و جونگوک و یونگی از دفتر خارج شده بودند و نگاهشون سمت کلاسی که صدای تینا میومد کشیده شده یونگی قدمی سمت کلاس برداشت که جونگوک بازوش رو گرفت و گفت: بهش قول دادی دخالت نکنی........
یونگی نفس کلافه ای کشید و جک در کلاس رو باز کرد و گفت: داری چیکار میکنی؟......
تینا عصبی از کلاس بیرون اومد و یقه جک رو چسبید و از بین دندوناش های بهم فشرده شده گفت: حد خودت رو بدون.......
جک گفت: تو انقدر هرزه ای که به آقای کیم هم رحم نمیکنی.........چیه قبولت نمیکنه؟.......
تینا یقه جک رو رها کرد و خاک های فرضی روی شونه اش رو پاک کرد و گفت: اوه نمیدونستم تو میخوایش....... هماهنگ میکنم برات.........
و چشمکی زد و به سمت مخالف چرخید که جک گفت: فکر کردی همه مثل کسایی ان که تو بهشون میگی پدر......... پاهاشون رو برای هم باز میکنن......
رنگ چهره یونگی از خشم به کبودی میزد خواست قدمی برداره که تینا دوباره سمت جک برگشت و مشتش رو توی دهن جک کبود جک قدمی به عقب برداشت که تینا دوباره حمله کرد و شروع به کتک زدن جک کرد همه تلاش می‌کردند تینا رو از جک جدا کنند و یونگی و جونگوک گوشه دیوار ایستاده بودند و تماشا می‌کردند جونگوک دستش رو بالا اورد و یونگی یه دستش کوبید با تلاشی که بچه ها و معلم ها کردند تینا رو از جک جدا کردند تینا همچنان از عصبانیت نفش نفس میزد و جک دهن و دماغش خونی بود تینا فریاد کشید : یه بار دیگه اسم بابام رو تو دهن کثیفت بیاری زنده ات نمیزارم حرومزاده.........
یونگی شوکه به جونگوک گفت: الان .......الان بهم گفت بابا........
جونگوک لبخندی زد و گفت: اوهوم.......
خانم هان عصبی سمت تینا رفت و گفت : این چه طرز صحبت کردنه؟....... فکر کردی اینجا کجاست؟.......بهتر با پدرت صحبت بشه........ تو تربیتت کم کاری شده .........
تینا بازوش رو از دست کسی که سعی کرده بود کنترلش کنه کشید و پورخند زد: زنگ بزن....... من مشکلی ندارم......ولی به شرط اینکه خانواده اونم بیان.......
خانم هان گفت: اون اینجا قربانیه خانم مین........ شما باید محاکمه بشید نه قربانی........
تینا گفت: همه چیز همیشه اون چیزی که شما می‌بینید نیست.........
و دوباره چرخید که بره یونگی و جونگوک رو گوشه دیوار دید یونگی لبخندی زد و پلک هاش رو به نشانه مشکلی نیست روی هم گذاشت تینا داخل سالن حرکت کرد خانم هان گفت: هی تینا مین........برگرد همین جا.......با تو ام.......
تینا بدون توجه به اطراف انگشت وسطش رو سمت خانم هان گرفت و گفت: حالا زنگ بزن پدرم بیاد.........
یونگی و جونگوک تک خنده شوکه ای کردند و جونگوک گفت: اون واقعا یه مین یونگی تو سایز کوچیکه........
یونگی گفت : این منم لقمه میکنه ........
جونگوک گفت: میخوای چیکار کنی این آشوب رو؟......
یونگی شونه ای بالا انداخت و گفت: میسپارمش به جیمین........
و هر دو سمت خروجی رفتند تا فردا که کلاس هاشون شروع بشه......

ادامه دارد.......
دوستون دارممممم........ کامنت یادتون نرهههه.......

جرمی به اسم تفاوت (فصل ۲)Where stories live. Discover now