29

254 38 25
                                    

دفتر یونگی_ صبح روز بعد

یونگی مشغول بررسی پرونده ای بود که ضربه ای به در اتاقش زده شد بدون اینکه سرش رو از روی برگه ها بلند کنه گفت: بیا داخل.....
در با صدای نیکی باز شد و شخصی داخل شد یونگی پرونده را ورق زد که صدای شخص رو شنید : سلام آقای مین، مونبین هستم از اداره آگاهی .......
یونگی نگاهی به افسر جوان انداخت و از جا بلند شد و به گرمی سلام داد و تعارف کرد روی صندلی بنشینه مونبین روی صندلی نشست و گفت: امروز آقای کیم با من تماس گرفتند و گفتند که شما درخواست ملاقات با من داشتید .......
یونگی سری تکان داد و گفت: بله درسته .....میخواستم ازتون بخوام که یه دکتر متخصص و مورد اعتماد از پزشکی قانونی رو بهم معرفی کنید .......
مونبین کنجکاو گفت: میتونم بپرسم برای چی؟.....
یونگی کلافه نفسی کشید و گفت: چون کیم نامجون بهتون اعتماد داره منم بهتون اعتماد میکنم......
مونبین سری تکان داد و منتظر شد یونگی ادامه حرفش رو بزنه یونگی ادامه داد: همونطور که اون مرد گفته تینا و تانیا لی پیش من و جیمین هستند.......
مونبین سکوت کرد و یونگی ادامه داد: تمام بدنشون کبودی داره و من .......من راستش.......حس میکنم که اون مرد یه پدوفیله.......
مونبین شوکه گفت: این اتهام خیلی بزرگیه آقای مین......
یونگی سرش رو به نشانه تائید تکان داد و گفت: متوجه ام ....... برای همین احتیاج به یه پزشک مطمئن دارم......
مونبین گفت: ولی اون بچه حاضر همکاری کنه ....... ما باید برای اثبات ادعای شما ازش آزمایش بگیریم و نمونه برداری کنیم.........
یونگی سرش رو تکان داد و گفت: من باهاش صحبت میکنم......
مونبین گفت: ولی شما باید اون ها رو تحویل پلیس بدید ...... همین جوری هم تو دردسر افتادید......
یونگی گفت: اونا بچه های واقعی مرد نیستن......
مونبین گفت: درسته ولی قانونی آقای لی سرپرست قانونیشونه.........و تانیا لی دختر خونیه آقای لیه......
یونگی گفت: بزارید بررسی انجام بشه اگه حدسم درست باشه ......اونا تو خطرن......
مونبین گفت: درسته ....... ولی این یه حدسه ..... و تانیا کلا یه بچه شش ماه است اگه حدستون درست باشه اون بچه حتی نباید زنده باشه........ تحمل این مسائل برای بچه های زیر دوسال باعث مرگ میشه.......
یونگی دستی لای موهاش کشید و گفت: ولی‌ تمام بدنش رد کبودی داره......
مونبین گفت: این میتونه یه کتک کاری باشه ولی بحث پدوفیل اصلا با عقل جور درنمیاد آقای مین ...... میتونم بپرسم چرا به این موضوع شک کردید؟......
یونگی گفت: ریکشن های به شدت عجیب تینا باعث شد ..‌‌‌.... اولین روز که اومد نسبت به همچی زیادی عکس العمل نشون میداد......
مونبین گفت : میشه واضح تر بگید؟......
یونگی سری تکان داد و گفت: مثلا من یا جیمین اگه از کنارش رد می‌شدیم از جا می‌پرید...... شب توی اتاق علاوه بر قفل در پشت در رو میز و صندلی چیده بود .......
مونیبن اخمی کرد و گفت: و شما از کجا متوجه شدید؟.....
یونگی گفت: تینا و تانیا توی یه اتاق خوابیده بودند و نیمه های شب صدای گریه اش بلند شد و من و جیمین رفتیم که ببینیم مشکل از کجاست که متوجه شدم......
مونبین سری تکان داد و گفت: امکانش هست خودم بچه ها رو ببینم........
یونگی سری تکان و داد و گفت: البته ..... ولی لطفا بزارید من آماده اشون کنم میترسم به خاطر شرایط بترسه....... اون هنوز به من هم کامل اطمینان نداره......
مونبین سری تکان داد که در اتاق باز شد و تهیونگ بدون توجه به اطراف وارد شد و عصبی گفت : پای پیرمرد وسطه........

ادامه دارد........

جرمی به اسم تفاوت (فصل ۲)Where stories live. Discover now