شرکت _ دفتر تهیونگ _ صبح
تهیونگ برای رفتن به جلسه اماده میشد که صدای پیامک گوشیش بلند شد نگاهی به اسم مخاطب کرد و گفت: فقط امیدوارم خبرت خوب باشه......
و پیام رو باز کرد مایکل پیام داده بود که لارا رو بالاخره تحویل گرفته تهیونگ بشکنی رو هوا زد و گفت: ایول......
و درحالی که سمت اتاق جلسه میرفت با جونگوک تماس گرفت
جونگوک: جانم ؟......
تهیونگ لبخندی زد و گفت: لارا رو داریم.......
جونگوک ذوق زده گفت: خب ...... من به بقیه خبر میدم......
تهیونگ گفت: با مونبین تماس بگیر .......اولی سولی رو بفرست......باید مطمئن بشیم اوضاع اون بچه چطوره.......
جونگوک گفت: باشه.....باشه...... ولی تهیونگ......
تهیونگ نزدیک در شده بود گفت: اتفاقی افتاده؟.......
جونگوک من منی کرد و گفت: چیزی نشده خواستم بگم......بگم که.......
تهیونگ کنجکاو گفت: بگی که؟.......
جونگوک گفت: دوست دارم........
و تماس رو سریع قطع کرد لبخند روی لب های تهیونگ پررنگ تر شد و زیرلب گفت: من دیوونه اتم......
و با انرژی عجیبی وارد اتاق جلسه شدمنزل یونمین_ همان دقایق
جیمین از حمام خارج شد و روبه روی اینه قرار گرفت و شروع به خشک کردن موهاش کرد یونگی رو تخت دراز کشیده بود و از ویو مقابلش لذت میبرد که جیمین گفت: قراره تمام روز بشینی منو تماشا کنی؟......
یونگی از جاش بلند شد و پشت جیمین قرار گرفت و دستش رو از رو گردن جیمین و مهره های کمرش تا روی باسنش کشید و کنار گوشش زمزمه کرد: به نظرت زیبا تر از این صحنه هم داریم؟....من حاضر تمام زندگیم رو فقط واسه دیدنش بدم.......
جیمین لبخندی زد و سرش رو عقب برد و فضای بیشتری به یونگی داد لب های یونگی روی گردن جیمین حرکت کرد و دستش روی سینه های جیمین قرار داد و درحالی که شروع به گذاشت لاوبایت روی گردن جیمین میکرد دستش رو به سمت گردن جیمین بالا اورد و حرکت لب ها و زبونش به سمت گردن و گوش جیمین در رفت و امد بود و لاله گوشش رو دهن گرفته بود و میمکید جیمین ناله ای کرد و دست هاش رو به سمت عقب برد و باسن یونگی رو چنگ زد و یونگی رو به سمت بدن خودش فشرد یونگی پوزخندی زد و گفت: انقدر بی طاقتی؟......
جیمین ناله ای کرد و گفت: برای تو من همیشه بی طاقتم ......
یونگی گاز محکمی از گردن جیمین گرفت که صدای ناله اش بلندشد یونگی دستش رو سمت دیک جیمین برد و شروع به هندجاب کردن کرد جیمین ناله هاش رو توی گردن یونگی خفه میکرد و یونگی دستش رو روی سمت ورودی جیمین برد و انگشتش رو دور ورودی کشید و جیمین بی طاقت خودش رو تکون میداد یونگی انگشتش رو سمت دهن جیمین برد و گفت: خیسش کن بیب......
جیمین با لب هاش رو دور انگشت یونگی گرفت و با تمام توان در حال ساک زدن انگشت های یونگی بود و یونگی همچنان درحال هندجاب کردن بود که صدای در اتاق بلند شد و تینا گفت: جیمین تانیا گریه میکنه.....ادامه دارد.......
از دلایلی از وی از بچه ها بدش میاد همیشه پارازیتن🤣
![](https://img.wattpad.com/cover/288774688-288-k570394.jpg)
YOU ARE READING
جرمی به اسم تفاوت (فصل ۲)
Romance_خانم اجازه؟ +چیشده جک؟ -خانم مگه میشه یه نفر دوتا بابا داشته باشه؟ +این خیلی احمقانه است جک کی همچین حرفی بهت زده؟ پسر بچه با لبخند خبیثی گفت:اخه تینا دوتا بابا داره.... و نگاه معلم روی دختری که گوشه کلاس سعی در کنترل اشک هاش داشت خیره ماند راست می...