دفتر نامجون _ صبح
نامجون وارد دفتر شد و کتش رو روی رخت اویز گوشه دفتر اویزون کرد و به سمت قفسه های پرونده دانش اموزان رفت در بدون اطلاع قبلی باز شد نامجون همونطور به مسیرش خودش رو ادامه میداد زیر لب غر زد : من تو تربیت تو چه کم کاری کردم ...... در بزن پسر......
جونگوک خودش رو روی مبل گوشه اتاق انداخت و گفت: میشه باهم صحبت کنیم؟......
نامجون مشکوک نگاهی به جونگوک کرد و گفت: مشکلی پیش اومده؟......
جونگوک کلافه دستی لای موهایش کشید و گفت: نه خیلی جدی نیست ولی؟......
نامجون رو به روی قفسه قرار گرفت و درحال جست و جو گفت: ولی؟......
جونگوک نفسش رو به بیرون فرستاد و گفت: ولش کن خودم حلش میکنم......
نامجون یکی از ابرو هاش رو بالا فرستاد و به سمت جونگوک برگشت و گفت: تو چت شده؟......
جونگوک از جا بلند شد و گفت: اگه نشد حلش کنم بهت میگم.......
نامجون نگاهش رو دوباره بین پرونده ها چرخوند و گفت: فقط جوری گند نزن که دیگه نشه جمعش کرد......
جونگوک سری تکان داد و به نامجون گفت: دنبال چی میگردی؟......
نامجون پرونده ای رو دوباره باز کرد و گفت: پرونده تینا لی......
جونگوک شوکه از جا پرید و پرسید: تینا لی؟...... برای.....برای چی؟....
نامجون مشکوک گفت: تو اطلاعاتی ازش داری؟......
جونگوک من و من کنان گفت: من ؟...... نه چه اطلاعاتی؟......
نامجون پوزخندی زد و گفت: کاملا مشخصه......
و با خنده گفت: نکنه بچه خودته؟..... به تهیونگ خیانت کردی؟.......
جونگوک عصبی از جا پرید و گفت: اصلا میفهمی چی داری میگیییییی؟.......
نامجون متعجب از عصبانی شدن جونگوک گفت: هی پسر ......اروم باش .....
جونگوک به سمت خروجی رفت گفت: کلاس های امروز منو بده به مایکل......
و از دفتر خارج شد نامجون فریاد زد: این ماه حقوقت رو باید بزنم حساب مایکل ...... همه کلاست رو اون رفته........
و نامجون با نشنیدن صدایی از جونگوک سری به نشانه تاسف تکان داد.دفتر یونگی_ همان دقایق
یونگی و هوسوک داخل دفتر نشسته بودند هوسوک رو به یونگی گفت: میخوای چیکار کنی بچه ها رو؟......
یونگی شانه ای بالا انداخت و گفت: نمیدونم ..... واقعا نظری ندارم...... جیمین داره بهشون وابسته میشه......
هوسوک سری به نشانه تائید تکان داد و گفت: جیمین بچه ها رو خیلی دوست داره......
یونگی لحن کمی جدی گرفت و گفت: ولی نمیتونیم اونا رو برای همیشه نگه داریم........
هوسوک سکوت کرد که درب دفتر به صدا دراومد و قبل از بفرما گفتن یونگی در باز شد و تهیونگ وارد اتاق شد یونگی چشمی چرخوند و گفت: فلسفه در زدن واسه اجازه ورود گرفتن نه آلودگی صوتی ایجاد کردن......
تهیونگ بی حوصله گفت:اینو امضا کن..... بده هوسوکم امضا کنه فسخ قرداد با شرکت لیه......
و روی مبل قرار گرفت یونگی درحالی که مدارک رو چک میکرد گفت: اینار کی به جونگوک ابراز عشق کرده؟...... کی نگاهش کرده ؟...... به جوک کی خندیده که حضرت عالی رو با یه من عسلم نمیشه خورد......
هوسوک تک خنده ای کرد که تهیونگ نفسش رو کلافه بیرون داد و گفت: اینبار خودم ریدم......
هوسوک لبخندی زد و گفت : هی پسر ...... میتونیم کمکی بهت بکنیم؟......
تهیونگ تکیه ای به مبل پشت سرش زد و گفت: من حسابی توی شوخی ای کردن بدم......
هوسوک گنگ گفت:منظورت چیه؟........
تهیونگ دستی به صورتش کشید و گفت: امروز من توی شوخی زیاده روی کردم و خب..... خب جونگوک...... میدونی اون منظورم رو بد برداشت کرد....... من اصلا نمیخواستم بگم که اون چون بی عرضه است باتم رابطه است ......من .....من فقط.....
هوسوک با تعجب گفت:تو همچین کاری کردی؟؟؟......
تهیونگ هول شده گفت: نه......یعنی اون اینجوری برداشت کرد .....من.....
یونگی از جا بلند شد و ضربه ای به پشت تهیونگ زد و گفت: قول میدممراسم ختمت با شکوه باشه......
تهیونگ با حالت زاری گفت: یونگییییی.....
هوسوک با نگاه عصبی گفت: من حتی نمیدونم چرا هنوز زنده ای........
تهیونگ گفت: هوسوک تو دیگه نه......
هوسوک عصبی گفت: واقعا فکر میکنی اونی که باتمه توانایی تاپ بودن نداره؟...... خیلی هم تو کارش از تو بهتره اون فقط انتخاب کرده که باتم باشه....... اصلا یه بار جات رو عوض کن.....ببین کی عرضه داره .....پسره احمق......
تهیونگ شوکه گفت: من.....من نمیتونم.....
هوسوک پوزخندی زد و سما صورت تهیونگ خم شد و گفت: مثل اینکه اینجا یه بی عرضه واقعی داریم.......خب ببینید چقدر دختر خوبی شدم دو پارت تو یه روز آپ کردم 😁😁😁😁😁 شما هم دوستش داشته باشید لطفا
منتظر کامنت هاتون هستم....... به نظرتون چی قراره بشه......؟؟؟؟
YOU ARE READING
جرمی به اسم تفاوت (فصل ۲)
Romance_خانم اجازه؟ +چیشده جک؟ -خانم مگه میشه یه نفر دوتا بابا داشته باشه؟ +این خیلی احمقانه است جک کی همچین حرفی بهت زده؟ پسر بچه با لبخند خبیثی گفت:اخه تینا دوتا بابا داره.... و نگاه معلم روی دختری که گوشه کلاس سعی در کنترل اشک هاش داشت خیره ماند راست می...